اسماعيل نوریعلا -پروفسور دانشگاه کلرادو و نظريهپرداز جامعهشناسی، ادبيات و تاريخ سياسی اسلام- یکی از مهمترین آدمهای ما در حوزهی انديشه و کار تئوريک است. او چون ديگر متأثرين از "جامعهشناسی دین"ی ماکس وبر، در پی تشريح ارتباط تاریخی "مذهب" و "قدرت" است. در اين باره کتابها و مقالات فراوانی نگاشته است. طبيعتاً، پاگذاشتن به اين وادی، دستگذاشتن روی نقطهی حساس بسياری معنی میدهد و او را با سنگاندازی این عدّه روبهرو میکند.
نوریعلا در آخرین جستار خود، اين پرسش کلیدی را روی میز تشريح میگذارد: به راستی مرز احترام به باورهای مردم کجاست؟ من از منظر خودم به آن پاسخ میدهم.
صريح بگویم: نه تنها همهی باورهای مردم در کرهی خاک قابل احترام نيست، بلکه بعضی از اين باورها بس مضرّ و خطرناک است. بارها مثال زدهام و باز تکرار میکنم: آيا نوشیدن ادرار مادهگاو که برای جمعيتی عظیم در ميان هندوها متبرک است، یا آن عدّه از ايشان که با موشها همسفره میشوند، به صرف تعداد بالای باورمندان به آن عقايد ايمانی، میتواند در ما احترامی برانگيزد؟ به چه دلیل بايد ذهنيت عقبماندهی یک حزباللهی را محترم شمارد و به حرفش اعتنا کرد؟ انسانی که خود را به بمب انتحاری بدل کرده، چقدر قدر دارد؟ کسی که کشور و ملّتی را به محوکردن از روی ارض تهدید میکند چطور؟ وقتی یکی از اين زنهای چادری-روبندهای میخواهد پاسپورت بگيرد، آيا کارمند ادارهی گذرنامه حاضر میشود به صرف احترام به مذهب طرف، از گرفتن عکس از صورتش صرف نظر کند؟ آيا جنايتکاری که در زندان است، همان احترامی را دارد که یک خدمتگزار جامعه؟ وقتی انديشهای در طول تاریخ امتحاناش را به بدترین شکل پس داده و "خطرناک" ارزيابی شده، چرا باید مورد احترام ما باشد؟ مگر قرار است تجربيات بشر را باز و باز تکرار کنيم؟ واپسگرایی عدّهای را شايد بشود از سر اجبار تحمّل کرد، امّا قطعاً قابل احترام نمیشود انگاشت.
اين روزها استفادهی ابزاری از ترکيب "همزيستی مسالمتآميز" حسابی باب شده است. ما امّا بايستی نخست از خود بپرسيم "همزيستی با که"؟ آيا میشود با کسی که از لحاظ روانی يا جسمی باعث آزار ماست، در مسالمت زيست؟ آيا میشود زير سلطهی رژيمهايی که حق آزادی را از انسان میگيرند زندگی کرد؟ معنی "آزادیخواهی" مگر غير از اعتراض به اين بیعدالتیهاست؟ گاه بين همزيستی با "سازش" و "سرسپردهگی" به حد مويی فاصله است. فهم اين فاصله ظرافت و بيش از آن وجدانی بيدار میخواهد. مشکل اينجاست که بعضی "عوامزدهگی" را میخواهند رنگ کرده به جای "دموکراتمنشی" به ديگران قالب کنند!
به باور من، تنها مشیها، روشها و عقايدی قابل احترام هستند که به حقوق اساسی انسانها -از جمله آزادی آنان- آسيب نزنند. به باورهای ضد آزادی و عقبمانده، بايد نگاهی انتقادی داشت. مسالمت با اين باورها، تنها تأیید و کمکی است به ماندگاری و بازتوليد آنها. نقد علمی و روشنگر باورهای غلط و واپسماندهی بشر -حال در هر زمينه و حوزهای- چيزی جز "آزادیخواهی" نيست.
۸ نظر:
سال نو شما هم مبارک :)
دکتر نوری علا کارش عالیه. واقعا باید از این اندیشمندانمان در برابر این سیل مهیب بربریت اسلامی به هر طریق ممکن دفاع کنیم.
ممنون از این پست مهم بجا و عالیتون.
مجید عزیز، نوروز بر شما خجسته باد.
از دید من پاسختان سراسر درست است. وظیفهی هر روشناندیشی ایجاب میکند که در برابر ناراستی و نادرستی بایستد؛ حال میخواهد این ناراستی در شکل باورهای عمومی جلوه کند؛ یا درشکل سامانهای سیاسی، و یا هنجارهای اجتماعی.
تعداد اندکی کامنت خوب و مربوط به یادداشت، به کوهی کامنت بیربط شرف دارد. سپاسهای نوروزی من را بپذيريد.
همهلحظههاتان بهاری باد!
MULTICULTURALISM is a disease.
همزیستی مسالمت امیز؟ مگر ما میکروبیم؟
LOL
roozaha be shadi, ali ghalam
hasti
سلام مجید عزیز
پیش از هر چیز نوروز را بهت تبریک می گویم و امیدوارم زیباترین روزها را در پیش داشته باشی و به آرزوهایت در زندگی برسی.
اما سخنی در ارتباط با چند نوشته آخری ات.
به اعتقاد من انسان امروز انسانی که نگاه جهانی دارد و انسانی که به این درک رسید که عقیده هر انسانی محترم است وارد بعضی بحث ها نمی شود و با بعضی بحث ها وقتی را که طلاست هدر نمی دهد.
ما می توانیم همیشه سر ناسازگاری و جنگ با اندیشه ای داشته باشیم که که در عمل قاتل آزادی روح ، اندیشه و جسم انسان است در غیر اینصورت می شود آدمها را به حال خود واگذاشت و یا به حق آنهااحترام گذاشت که با عقاید خود عرض اندام کنند.
من تا زمانی که آدم مسلمان و یا حزب اللهی، آدم جورج بوشی و یا تونی بلیری و... به حریم آزادی من تجاوز نمی کند و به حال خودش می گذارمش اما اگر بخواهد برای من تعیین تکلیف کند، به خاک کودکی ام تجاوز کند و غیر جلو او می ایستم و از حقم دفاع می کنم.
انسان موجود پیچیده ای است، در شرایط جغرافیایی پیچیده ابی و در شرایط سیاسی و اقتصادی پیچیده ای زندگی می کند. هر انسانی محصول شرایط زندگی است که دارد و مایی که از شرایط او بخوبی آگاه نیستیم صلاحیت زیر سوال بردن او را نداریم و یا او را خرافاتی و هر چه دیگر بنامیم.
برای مثال آن خانمی که آن حرفها را نوشت (حکایت آن تصویر). از او چه توقعی می شود داشت. از آدمی که شاید تا روزی هم که می میرد به این شناخت نرسد که چه فریبی در زندگی با آن سیاست و...خورده است.
بگذریم قصد نداشتم بالای منبر بروم.
برایت بهترین روزها را آرزو می کنم
طول و عرض عمرتان دراز بادا آقای زهری
ّFetross
ارسال یک نظر