اگر دوستانی که در دو-سه روز گذشته در بارهی اصطلاح Hyperreality مطلب نوشتهاند، سعی خودشان را بيشتر بر اين نمیگذاشتند که به طرف مقابل ثابت کنند "سواد ندارد"، مخاطب هم نفع بيشتری میبرد. چرا در جامعهی ما، اغلب اثبات دانايی خود، با اثبات نادانی ديگری همراه میشود؟ خواندن چندتا کتاب بيشتر يا دانستن چهارتا اسم متفکر غربی -بيشتر- که اينقدر فخرفروشی ندارد. امّا انگار بدجوری دوستان را هايپر میکند! ياد آن استادی میافتم که خودش را تبديل کرده به نمایندهی انحصاری و تامالاختيار "شرکت نيچه" در زبان فارسی! تصوّر کنيد اگر اين دوستان به جای معرّف يا مترجم، خود اين متفکران بودند چه میکردند؟!
این تيپ فضاسازیها، فقط راه را بر گفتوگوهای سازنده میبندد. فضای آموزش، فضای همآوايی است، نه ميدان تکگوییهای رعبآور و حريفطلبيدن. ايجاد چنين فضايی به معنی برچيدهشدن بستر گفتوگوی سالم و انتقادی است. هر چند حق انتخاب شيوهی بحث برای هر کس محفوظ است، امّا شيوهی يادشده، فقط موضوعات پرکشش را به حاشيه میراند و از دسترس دور میکند. کسی هم اگر بخواهد پا پیش بگذارد و در حد بضاعت خودش نظری بدهد، از ترس ريشخندشدن، کوبيدهشدن يا الحاق به یکی از صفوف متخاصم، عطای نظردادن را به لقايش میبخشد.
ما بهجای اينکه در نقّالی تئوریهايی که غربیها مبدع و مبدأ آن هستند از هم سبقت بگيريم، بهتر است اوّل رسم با-هم-زيستن و کار گروهی را از آنها ياد بگيريم!
۴ نظر:
این مطلبی را که نوشتهای من با گوشت و پوست لمس میکنم!! هر وقت کسی با نوشتهای از من مخالف است مخالفت خود را با این مقدمه آغاز میکند "از دکتر مملکت بعید است که..." یا " یعنی تو دکتری و این گونه نظر میدهی"
" و خلاصه راه را بر بحث میبندد در همان قدم اول
جناب زهری چه حقیقت تلخ ناگفته بود.براستی که زیبا بود.
بايد ببينی گوشزد عزیز، که آيا خودت در ايجاد اين ذهنيت نقشی داشتهای يا نه.
آرزو گرامی محبت دارید.
ارسال یک نظر