در رادیوی The Edge (رادیوی راک مدرن)، تبلیغی گذاشته بود برای وبلاگهای این رادیو. این تبلیغ را دو دختر اجرا میکردند. تا آنجا که ذهنم یاری میدهد، آگهی اینطور بود:
دختر اولی به دومی میگوید: من وقتی میلاگم، با خودم ور میرم!
دوّمی میگوید: هیچی مثل لاگیدن منو حشری نمیکنه!!
رفتم توی فکر که ببینید فرق ماهوی وبلاگهای فارسی با انگلیسی از کجا به کجاست؟ یعنی ما چه از وبلاگ میخواهیم و میگیریم و بقیه چه چیز. به قول شاعر:
"دانهی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه..... هر دو جانسوزند، امّا این کجا و آن کجا!"
و ورژن بیادبیاش:
"دختران در زیر یار و اشتران در زیر بار...... هر دو نالانند، اما این کجا و آن کجا!"
(احتمالاً در این وبلاگ خوانندهی زیر 18 سال نباید داشته باشیم!)
وبلاگ فارسی محلی است برای جوشآوردن خون ما... وبلاگهایی نظیر آنچه سخناش رفت جایی است برای فان و تفریح. تا بخواهید ما این پدیده را جدّی میگيريم و در آن اندیشه و دل و روانمان را میریزیم... برای اینها محلی است برای هیجان و نشاط بیشتر. خلاصه فرق، از زمین تا زیرزمين است!
۶ نظر:
مردم درياکنار و مردم دروازه غار / هر دوتا لختند اما اين کجا و آن کجا؟! . اين هم ورژن سوم!
استاد زهری
با سلام.هميشه از نوع نگاه ويژه شما لذت بردهام.بخصوص در مقوله وبلاگستان.در اين كه ما زيادی وبلاگ را جدي ميگيريم شكي نيست.ولي شما نيز بهتر از من باخبريد كه وبلاگها دو دستهاند:
1-اكثر انها وسليهاي برای تفريح جوانان هستندكه تقريبا بيشتر در شبكههاي اجتماعي مثل فيسبوك-ماياسپيس-اوركات و ... مينويسند.
2-گروهی وبلاگنويس حرفهای كه معمولا در سرويسهاي وبلاگنويس يحرفهای مثل وردپرس مشغولند.يا شخص شما كه در بلاگر هستيد.
از جمع نظر شما و نوشته خودم ميخواهم بگويم ان بعد اوليه-تفريح با وبلاگ در كشور ما كمتر جا افتاده است.
فكر كنم دليلش كم بودن استفاده از سايتهای شبكه اجتماعی است.
مجید عزیز
روال وبلاگها از دنیای وبلاگنویسها سرچشمه میگیرد. ایرانی هستیم. مشکلات زندگی واقعیمون بیشتره توی وبلاگ هم مثل زندگی واقعیمون اعصابمون خورد میشه دعوا میکنیم و ... بعد هم مجید جان وبلاگ مثل یک ماشین میمونه میشه باهاش رفت شهر نو میشه هم رفت کتابخونه . عده ای هم اهل هر دوتاشند. شاد باشی
پیام پرمغز، آدم را حال میآورد.
از همگی سپاسگزارم.
بخاطر اینکه
priority
های ملتها با هم فرق میکنه
صد بار بهت گفتم اونقدر شیطونی نکن . مگه رفت تو اون کله ی پوکت ؟ گفتم اگه بری بالا میوفتی پایین . این اصلن رسم روزگاره . هر کی بره اون بالاها ، بالاخره یه روزی میاد پایین . حالا یا میوفته یا میارنش . تو که حتمن میوفتی . آخه هم داری برعکس می ری بالا ، هم داری منو نگاه می کنی که چه جوری دارم برات حرص می خورم ! انگار داری می خندی ، نه ؟ عیب نداره ، اونقدر بخند تا بالاخره بیوفتی پایین . حالا کجا می ری؟ نکنه دلت واسه خدا تنگ شده ؟ من که بعید می دونم . رو زمین که بودی اینطور نبود . شایدم از خصوصیات جاذبه ی این زمین نامروته که آدم هرچی ازش دور می شه ، خوشحال تر می شه . یعنی تو که اینطوری . راستی ، می دونستی هر کی خلاف جریان آب شنا کنه غرق می شه . پس جون هر کی دوست داری ، از خر شیطون بیا پایین . خیلی کار رو زمین مونده . باید بریم درستشون کنیم . آسمون که همیشه هست ! فعلن ولش کن . آهان ... داشت یادم می رفت ، حالا که تا اونجا رفتی یه دستی به ابرا بزن ، خیلی وقته این خورشید خانوم رو ندیدم . از بس این آسمون همش ابریه می ترسم ؛ می ترسم دیگه هیچ وقت طلوع نکنه .:www.halghe_baran.mihanblog.com
ارسال یک نظر