1- آفت بزرگِ دوستی، "حس رقابت" است. رقابتجويی، گاه دوستیای بادوام را به دشمنیای ریشهای بدل میکند.
2- برتریجویی در جوهر آدمیست، امّا با حسابگری میشود آنرا مهار کرد و یک رابطهی انسانی را به تعادل رساند.
3- ما فکر میکنیم "نشاندادن برتری خود به طرف مقابل" است که حس رقابت را در او برمیانگيزد. دقیقاً برعکس! به واقع "پنهانکردن برتری خود" است که دوستمان را به رقابت با ما وامیدارد. موضوع اين است که تشخیص برتری -حال در هر زمینهای- کار سادهایست و در توان هر کسی. ما چه بخواهیم چه نخواهیم، برتریهای دیگران را نسبت به خود میبینیم و آنها هم برتریهای ما را میبینند. ولی هنگامی که به هدف "متعادلنگهداشتن ارتباط"، بر روی شایستهگیها و نقاط مرتفعتر خود سرپوش بگذاريم، در واقع طرفمان را به جایی برکشیدهایم که مایه و لیاقتاش را ندارد. یعنی برای او جایگاهی تصنعی ساختهایم. کسی که در جایگاهی تصنعی بنشیند، سریع به آن عادت میکند و دیگر نمیتواند از آن پایین بیاید.
4- ما در نقطهای نسبت به دوستمان برتریم، امّا با عملکرد خود او را در جایگاهی همسطح خود نشاندهایم. از یکسو او خودش میداند که لایق این جایگاه نیست، از سوی دیگر از آن جایگاه خوشش آمده و به آن عادت کرده و نمیتواند از آن دل بکند. همینجاست که جرقهی رقابت -با مایهی حسادت- زده میشود و دوستی را ویران میکند.
2- برتریجویی در جوهر آدمیست، امّا با حسابگری میشود آنرا مهار کرد و یک رابطهی انسانی را به تعادل رساند.
3- ما فکر میکنیم "نشاندادن برتری خود به طرف مقابل" است که حس رقابت را در او برمیانگيزد. دقیقاً برعکس! به واقع "پنهانکردن برتری خود" است که دوستمان را به رقابت با ما وامیدارد. موضوع اين است که تشخیص برتری -حال در هر زمینهای- کار سادهایست و در توان هر کسی. ما چه بخواهیم چه نخواهیم، برتریهای دیگران را نسبت به خود میبینیم و آنها هم برتریهای ما را میبینند. ولی هنگامی که به هدف "متعادلنگهداشتن ارتباط"، بر روی شایستهگیها و نقاط مرتفعتر خود سرپوش بگذاريم، در واقع طرفمان را به جایی برکشیدهایم که مایه و لیاقتاش را ندارد. یعنی برای او جایگاهی تصنعی ساختهایم. کسی که در جایگاهی تصنعی بنشیند، سریع به آن عادت میکند و دیگر نمیتواند از آن پایین بیاید.
4- ما در نقطهای نسبت به دوستمان برتریم، امّا با عملکرد خود او را در جایگاهی همسطح خود نشاندهایم. از یکسو او خودش میداند که لایق این جایگاه نیست، از سوی دیگر از آن جایگاه خوشش آمده و به آن عادت کرده و نمیتواند از آن دل بکند. همینجاست که جرقهی رقابت -با مایهی حسادت- زده میشود و دوستی را ویران میکند.
۲ نظر:
aghaye Zohari-e aziz ve nokte-sanj
kheyli jaleb neveshtid.yeki digar az mazzerrat-e vaziyyat-e yad shode,inast ke maa ba tavazo-e bi-jaye be daste khodeman doosteman ra baraye khodeman gheyr-e ghabele tahammol sakhte-im.
Narges(neylabak)
سلام
نکته جالبی را اشاره کردید. اما بدیه این قضیه میدونی چیه ؟ اینکه نتونی نه بگی ! خیلی بده .
ارسال یک نظر