در این نوشته، قصد من تحلیل موشکافانهی باخت یا ارائهی راهکار برای برد آتی کاندیداهای ایرانی نیست. من فکر میکنم به عنوان کسی که به یکی از کاندیداهای غیر ایرانی مشاوره داده و کمک مستمر کرده تا در جدیترین رقابت انتخاباتی بین همهی مناطق (منطقه پنج ریچموند هیل) برندهی سنگین انتخابات باشد، مشاهدات و تجربیاتی دارم که شاید بتواند به درد کسی بخورد.
من اینجا فقط به انتخابات ریچموند هیل میپردازم، اما به تبع آن، احتمالاً آنچه در تورنتو گذشته، فرق محتوایی چندانی با ریچموند هیل نداشته باشد. البته آنچه اینجا فهرست میکنم، بهطور کلی شامل همهی کاندیداها نمیشود.
از دید من، مشکل کانونی کاندیداهای ایرانی را میتوان چنین برشمرد:
1- نداشتن رابطهی نزدیک با اهالی محل و تجربهی مستقیم با بدنهی اجتماع
2- ورود به رقابت به عنوان یک "ایرانی" نه کانادایی
3- بیتجربهگی در ساختار و امور سیاسی شهرداری ریچموند هیل
4- دست کم گرفتن حریف و نداشتن برنامهی رقابتی منسجم
5- نداشتن مدیر و مشاور مجرب انتخاباتی - اینرا من از چرخشهای عجیب کاندیداها متوجه شدم.
6- پرداختن به نقاط ضعف حریف، به جای پرداختن به نقاط قوت خود
7- سیستم تبلیغاتی غیر کارآمد، شلوغ و تقلیدی، بهویژه در رسانهی اجتماعی
8- شناخت ضعیف از بافت بومی، علاقمندیها، دغدغهها، خواستها و روانشناسی ساکنان منطقهای که میخواهند در آن انتخاب شوند.
9- مطالعهنکردن نقاط رایخیز - سرمایهگذارینکردن روی رایدهندگان کلیدی
10- ضعف جدی در عبور از بحران و مواجهه با حریف
11- غیر متمرکز بودن و نبود کار تیمی حرفهای - این سرآسیمهگی و آشفتهگی هر روز بیشتر به چشم میخورد.
12- استفادهی بیش از حد از روابط، به جای اتکا به رایدهندهگان
13- نزدیکی به نهادهایی که برای آنها هزینهساز بود (بعضی های شان)
شاید تنها چند مورد از این موارد بتواند جلوی ورود یک کاندیدا به شورای شهر را بگیرد. من می توانم راجع به هر یک از این موارد چند پاراگراف بنویسم، ولی خود این سربرگ ها به حد کافی گویا هستند.
کسانی که من در این انتخابات دیدم، برداشتی زیربنایی از موضوع انتخابات نداشتند و کل قضیه را سرسری گرفته بودند. فکر میکردند با چند تا عکس گرفتن با افراد سرشناس، یارگیریهای تاکتیکی-سیاسی (که اغلب غلط بود) و پرکردن خیابانها با پلاکاردهایی که هر روز بر تعداد و ابعادشان افزوده میشد، میتوانستند نتیجه را به نفع خود عوض کنند! انگیزه خیلی مهم است، اما برای برد در انتخابات کافی نیست!
کسی اگر میخواهد در انتخابات بعدی کاندید شود، حتماً باید کارش را از همین امروز - و از روی برنامهای منسجم - شروع کند. لازم است از کسانی که در انتخابات بردهاند درخواست مشاوره کند و از آنها بیاموزد. گرفتن مشاوره از کسانی که تنها دستی از دور در آتش دارند عایدیای جز بدآموزی و شکستی دیگر ندارد.
به باور من، باخت در انتخابات چیزی بیش از کسب تجربه برای بردهای آتی نیست. شخصینگرفتن مسئلهی باخت و فائقآمدن بر تبعات عاطفی آن، نخستین قدم است برای برد در انتخابات بعدی.