مغز آدمهایی مثل من تمام مدت در حال تحلیل است. آرام و قرار ندارد. در حال چیدن و جفتوجورکردن مسائل مختلف است. درست اینجاست که به حال آدمهای نفهم غبطه میخورم!
آدمی نفهم، با آن دنیای کوچک و سادهای که دارد، راحت زندگی میکند. راست میگویم. دغدغهاش کوچک است. در زندگی زجر نمیکشد، بلکه باعث زجر امثال من میشود. در کل، خوشا به حالش!
۵ نظر:
تا خر نباشد، خرسوار هم نباشد.
اما اگر خرسوار نباشد خرها به چریدن خود مشغولند.
نمی دانم خر سواری کار درستی است یا نه وگرنه برای خر سوار که بد نمیشد.
برخی از خرها را اگر سوارش نشوند کم کم رم میکنند. درست مثل وقتی که وحشی اند و قرار است رام شوند و اولین سواری را بدهند.
ماهیت خر همین است.
زنده خری که بیهوده جفتک نزند و به حریم شهروندان جوامع مدنی تجاوز نکند.
وگرنه خرهایی که از سر سادگی آب به آسیاب پلنگها میریزند خیلی زود طعمه ی پلنگ میشوند.
در باره خر داستان زیاد است...
خوب برای خودت نوشابه باز می کنی ها! همه خرن و فقط تو از سقف آسمان افتاده ای و مدام در حال تفکر و تحليل. ماشاالله چشم نخوری بَبَم!
مجید عزیز، میانمایگان نیز رنج میکشند، منتها توانایی تحلیل مسائل و دریافت علل رنجهایشان را ندارند.
یادداشت پیشینتان عالی بود.
حالا از کجا فهمیدی که مغزت همیشه در حال تحلیله؟ تابرسیم به اینکه از کجا که بقیه خرند!
نیمای عزیز!
سپاس من را با تاخیر بپذیر!
ارسال یک نظر