حکايت گنجی، حکایت غریبیست؛ درست به غريبی خود ما مردم. من هيچگاه نتوانستهام بپذيرم که انسانی برای آرمان سياسی خود دست به خودکشی تدريجی بزند، آنهم در قرن بيست و يکم. من نمیتوانم بپذيرم که انسانی برای اهداف سياسیاش، حال هرچه اين اهداف میخواهد تعريف شود، روان جامعه را بيازارد. اين روشها بیشک در روزگار ما جواب نمیدهد که اگر جواب بدهد، بايستی به حال جامعهی خود زار گريست.
توجيه اصلی عملکرد گنجی -از سوی موافقان از طيفهای مختلف- اين است: "او دارد به ما میآموزد که برای آزادی بايد هزينه داد". اين ادعا از درون خود پرسشی میزايد که بايستی مدعيانش پاسخاش گويند: برای رسيدن به آزادی تا کجا بايد پيش رفت و چه هزينهای بايد بر دوش خود، خانواده و جامعهای خويش گذارد؟ آيا مجاز هستيم که به خواست خود، برگی ديگر به برگهای "عزاداری عمومی" جامعهی خويش بیافزاييم، آيا مجازيم دلمردهگی تاريخی جامعهی خود را تشديد کنيم؟ آخر به چه قيمت؟
بر کس پوشيده نيست که نگرش گنجی، جز "شهادتطلبی شيعی" نيست. او روش امام حسين را فراراه خويش قرار داده، آنهم در امروز روز! در هنگامهای که همسر او برای ماندناش ضجه میزند، او گوشش به هيچکس بدهکار نيست و راه خود میرود. او به هر قيمت میخواهد "قهرمان" شود...
سخن کوتاه میکنم: همانگونه که پيشتر نيز گفتهام، رفتن به سوی مرگ با اعتصاب غذا، عملی غير مدنی و خشونتآميز است. جز اين باور ندارم که رسيدن به جامعهی مدنی، راهکار مدنی میطلبد و بس.
پینوشت:
1- اين سياهه بدون هرگونه داوری در نيت گنجی و یا تبرئهی طرف مقابل نگاشته شده است. حرف تنها در گونهی عملیست که اکبر گنجی برای خود برگزيده، بدون آنکه به تبعات اين عمل -با ابزار "عقل مدنی"- بیانديشد.
2- مشکل اينجاست که بعضی به خاطر تنفر از رژيم حاکم، هر مخالفتی با آن را میستايند، بدون آنکه در آن چند و چون کنند. عقل مدنی حکم میکند که معيار سنجش ما "در هيچ زمان و شرايطی" از جادهی انصاف مدنی خارج نشود.
3- اعتصاب غذا تا پای مرگ روشی انقلابیست که برای نمونه، بابی ساندز ايرلندی و ياراناش آنرا وسيلهی مبارزاتی خود قرار دادند. اکنون پرسيدنیست: اگر اکبر گنجی خود را پرچمدار اصلاحات و مبارزهی مسالمتآميز مدنی میداند، چرا خود از روش انقلابی سود میجويد؟!
۳۰ نظر:
سلام آقای زهری، یکی از نزدیکان ِ خیلی خیلی نزدیک به من، تیپی ست مثل گنجی. از آنهائی که در جریان انقلاب جانش را کف دستش گذاشت و صبح تا شب در خیابان بود. سال 59 به محض شروع جنگ روانه ی جبهه شد و 5 سال در خط اول جبهه جنگید. یک بار تیفوس گرفت و یک بار به سرش تیر خورد، یک بار از تشنگی در بیابانهای امیدیه داشت می مرد و دو بار پایش ترکش خورد. من به شخصه شاهد تغییر و رشد این آدم بوده ام. هنوز هم خیلی مسلمان است. اما با افسردگی ای دست و پنجه نرم می کند که درمانش را هیچکس قادر نیست. خودش را مسئول فساد جاری در جامعه می داند. خود را از عوامل ویرانی مردم می شمارد. خود را یکی از عروسکهای خیمه شب بازی ج. ا. می داند و سالها برای به قدرت رسیدن جلادان جنگید و هزینه کرد.از رژیم متنفر است و بارها از او شنیده ام که می گوید ای کاش در جنگ کشته شده بود و این وضعیت را نمی دید. در دنیایی زندگی می کند سرشار از حس گناه و مزمت خود. بر خلاف نظر شما، فکر می کنم گنجی هم از این دسته باشد. او در پی شهادت نیست، بلکه شاید با خود فکر کند این گلی ست که ما به سر این ملت زدیم. شاید می خواهد تاوان اشتباهات گذشته اش را پس بدهد.
سلام
دوست من مثل شمامعتقدم كه براي رسيدن به جامعه مدني بايدمبارزات مدني انجام داد،ولي اعتصاب غذاراعملي خوشنت بارنمي دانم .البته مخالف اين هستم كه گنجي خودراازبين ببردومعتقدم بايداوراترغيب به شكستن اعتصابش كنيم.
شهلا شرف عزيز!
چه اينکه شما میگویید (انتقام از خود) باشد و چه آنکه من (شهادتطلبی)، هيچکدام نامش "مبارزهی مدنی" نيست.
ايليا عزيز!
اعتصاب غذا به حد مرگ جزو روشهای خشونتآميز طبقهبندی شده است. توجه شود که ما داريم راجعبه امروز حرف میزنيم نه دههی شصت ميلادی.
بسیار با صحبت شما موافقم. اصلا پیشنیاز تمرین و اشاعه دموکراسی، استفاده از روشهای نوین در مبارزه است.
سلام
من هم با شما موافق هستم. فداکردن جسم در برابر کسب آرمان والاتر دموکراتیک نیست.
.........................
و اینکه ، تعمیق دموکراسی با رادیکالیسم قابل جمع نیست
.
http://tahlilrozane.blogfa.com/post-68.aspx
بنده هم با شما موافق هستم. با تشکر.
سلام اقای زهری
بازم از لطفتئن که همیشه شامل حال من شده ممنونم
توی دنیای وبلاگ خیلی خوبه ادم حامیی مثل شما داشته باشه
تشکر و خداحافظ
نه ...من مخالفم...ما در سوييس زندگي نمي كنيم ...مي گويي روش هاي مدني، لطفا برايم شرح بده كدام روش مدني را مي توان به كار بست تا ظلمي چنين فاحش را زدود.
اگر پرشين بلاگ بازي در نياورد تا چند ساعت ديگر مفصل جواب خواهم داد...وگرنه فكر ديگري خواهم كرد
من جوابيه را نوشتم و خوشحال مي شوم كه بخوانيد...و صد البته با آن موافق باشيد!!
چرا اين نظر خواهيت مرا بي نام فرض كرده است؟
در هر حال من گوشزد هستم...نويسنده دو كامنت بالا
دوست ارجمند گوشزد!
از تلاش شما برای نقد نوشتهام تشکر میکنم. برای احترام به نقد شما، آنرا اينجا قرار میدهم تا دوستان بيشتری آنرا بخوانند. سپس بر آن پاسخی میافزايم.
///اينجا سوييس نيست!
نه ...من مخالفم...ما در سوييس زندگي نمي كنيم ...مي گويي روش هاي مدني، لطفا برايم شرح بده كدام روش مدني را مي توان به كار بست تا ظلمي چنين فاحش را زدود.
بگذاريد نخست اتفاقات رخ داده را مرور کنيم.
مردي به خاطر بيان مطالبي در مورد قاتلان نويسندگان و روشنفكراني كه سنخيت ذهني چنداني با خودش نداشته اند به بند شد.
اگر در دنياي دموكراتيك اين اتفاق افتاده بود تمام قاتلين و آمرين مجازات مي شدند و او منزلت مي يافت ولي در اينجا قاتلين او را به دادگاه فراخواندند و او عليرغم اينكه در آلمان بود و می توانست از اين فراخوان بگريزد برای احترام به مبارزه مدنی به ايران برگشت و خود را به دادگاه معرفی کرد و بلافاصله زندانی شد و کتک خورد و مهمتر از همه در دادگاه به او اجازه اثبات مدعايش را ندادند و حتی وقتی با اشاره به محسنی اژه ای که در دادگاه حضور داشت به صراحت گفت که من متن حکمی که ايشان برای قتل پيروز دوانی داده است را به دادگاه ارائه خواهم کرد...انگار کسی نشنيد.
به ده سال زندان محکوم شد و در دادگاه تجديد نظر، پس از نقض حکم، برای او ۶ ماه مجازات تعيين شد.
در يک اقدام بی سابقه و حتی وقيحانه، قاضی دادگاه تجديد نظر بازنشسته شد و بر خلاف همين قانون نيم بند مملکت خودمان، پرونده او را مجددا بررسی کرده و به او ۶ سال حبس دادند.
در زندان او فرصت و جسارت بازنگری در عقايدش را يافت و از يک روشنفکر دينی به تدريج به يک روشنفکر عرفی بدل شد.
در مانيفست های جمهوری خواهی، عقايد سابق خود (و عقايد فعلی دوستانش ) را جسورانه نقد و نقض کرد و به همين جرم (که آشکارا يک حق غير مجرمانه است) از حقوق اساسی خود در زندان برای مدت ۴-۳ سال محروم شد.
پس از انتشار مانيفست دومش، به او گفته شد که برايش پرونده دومی درست کرده اند که بلافاصله پس از اتمام محکوميتش به جريان خواهد افتاد.
و او به خوبی می داند که اين تهديد جدی است.
آقای زهری عزيز...اگر شما جای گنجی بوديد کدام روش مدنی را به کار می برديد...من اگر بودم توبه نامه را می نوشتم و بيرون می آمدم و با درآمد فروش کتابهايم زندگی خوبی را می گذراندم...گور پدر همه آنهايی که گرفتارند يا چشم به من دوخته اند...شما اگر بوديد چه می کرديد.
شريری دادستان اين ملک است که قانون را بر خلاف نص تفسير می کند و به ريش حقوقدانها می خندد...از بالا هم کاملا حمايت می شود...
نه دوست عزيز...مقاومت های اتوکشيده متعلق است به کشورهايی که کارشان به چنان ظرافت هايی بند است که مبارزه مدنی شان برای گرفتن حق ازدواج همجنس گرايان است ورنه در کشوری که مردی سر دو فرزند خردسالش را می برد که داستانی را اين سو و آن سو واگو نکنند...در کشوری که حقوق مليونها مردم برای انتخاب آزادانه يک رييس جمهور بی اختيار به آسانی نقض می شود ...راه گنجی کاملا با ملاک های ايراني، مدنی تلقی می شود.
اگر در يک کشور دموکراتيک اين اتفاق می افتاد من هم کاملا با تو موافق بودم ...ولی اينجا نه.
اين درست بدان می ماند که فرياد زدن را يک کار غير مودبانه بخوانيم و بر آن استثنايی قايل نشويم...آن گاه اگر کسی دوستمان را کشت و پا به فرار نهاد ...بايد جهت رعايت ادب فرياد نکشيم و ديگران را به کمک نخوانيم!
لينک اصلی///
به باور من، نقد شما حامل دو خطاست: يکی مِتُد و ديگری محتوا. البته نقد شما نکات آموزندهای نيز دارد. اجازه بدهيد در اينجا فقط به خطاها بپردازيم. روش نقّادی مدرن، حرکت در یک خط مشخص است. در این شیوه، منتقد مجاز نیست که از موضوعی، برای موضوع ديگری نتيجهگيری کند. اجازه بده مثال سادهای بزنم: ما نمیتوانيم مدعی شويم فلان مرد بداخلاق، پدر خوبی برای بچههايش نيست، هرچند اين امکان نيز وجود داشته باشد. يعنی از "بداخلاقی" او نمیشود به مثابه "علت"، برای اثبات اينکه پدر بدی است (يعنی موضوعی ديگر) استفاده کرد، بلکه برای اين منظور لازم است از نوع روابط او و کودکانش (يعنی موضوع اصلی) مثال آورد. به همين لحاظ است که من در مورد گنجی، به طور مشخص در پانويس يادداشت خود ذکر کردهام: «اين سياهه بدون هرگونه داوری در نيت گنجی و یا تبرئهی طرف مقابل نگاشته شده است. حرف تنها در گونهی عملیست که اکبر گنجی برای خود برگزيده». یعنی نقد من صرفاً "روش مبارزاتی" او را هدف گرفته است، نه نيت، پيشينهی او يا طرف مقابلاش را. امّا شما، با ارائهی فهرستی از مصائبی که بر اکبر گنجی رفته، فهرستی که همهمان از آنها باخبریم، پل زدهاید به عملکرد فعلی او يعنی اعتصاب غذای نامحدود و در صدد توجیه آن برآمدهاید! اين دو موضوع متفاوت، نه میتواند پاسخ قانعکنندهای به چالشی که من در جُستار خود مطرح کردهام بدهد، و نه اصولاً میتواند ربطی به آن داشته باشد.
و امّا خطای محتوايی نقد شما: در راستای توضیح نخست، هنگامی که شما، با ارائهی ليستی از ظلمهايی که به گنجی روا شده در صدد توجيه انتخاب روش او برمیآييد، در واقع پيرو نظريهی ماکياولی شدهاید که میگوید: هدف، وسيله را توجيه میکند. در کنارش، وقتی عامل "شرايط" را به ميان می کشید و عملکرد فرد را حاصل "ناگزيری" و "تحميل محيط" (رژيم حاکم) قلمداد میکنيد، باز پيرو نظريهی ماکياول گام زدهايد و وسيله را توجيهشدهی هدف دانستهايد. اين يک مورد بود؛ و امّا مورد ديگر:
در نقد شما، اعتقادات مذهبی و شرايط روانی فرد (اکبر گنجی) به کل ناديده گرفته شده است. من معتقدم بدون بررسی هزارتوی روانی و لالوهای عقيدتی افراد (و اجتماع)، هيچگاه نخواهيم توانست به علّت کردهی آنان پی ببریم. چنين است که نظريهی فرويد و يونگ کماکان بر تحليلهای علمی احاطه دارد. شما که پزشک هستيد لابد بهتر از من به اين نظریات اشراف داريد. خلاصه کنم: من بعد از چند سال مطالعه در تاريخ انقلاب به اين نتيجه اصولی رسيدم که مهمترين عامل اين رخداد تاريخی، "روان اجتماع" ما بود؛ عوامل ديگر پس از اين قرار میگيرند. برای فهم دقيق کردهی گنجی نيز لازم است ژرف به آن دو نکته که من و خانم شهلا شرف اذعان داشتهايم انديشيد و با ظرافت به آنها پاسخ داد.
نکتهی ديگری که من از ميان سطرهای يادداشت شما دريافتم اين بود که شما از لحاظ عقيدتی، چندان به کارآيی روشهای مسالمتآميز در ايران فعلی باور نداريد. مثلاً مینويسيد: «اگر شما جای گنجی بوديد کدام روش مدنی را به کار می برديد...من اگر بودم توبه نامه را می نوشتم و بيرون می آمدم و با درآمد فروش کتابهايم زندگی خوبی را می گذراندم...گور پدر همه آنهايی که گرفتارند يا چشم به من دوخته اند...شما اگر بوديد چه می کرديد».
در اينجا شما بهطور مشخص، اثرگذاری قلم گنجی و کتابها و مقالاتش را ناديده گرفتهايد و "شهادت" او را ارجح بر اين اثرگذاری دانستهايد. اجازه بدهيد با شما موافق نباشم. برای منی که به مسالمت و مدنيت باور دارم، برای تغيير، "بسترسازی" در حکم مهمترين عامل است. من به جوششی که بخواهد پس از مرگ فرد محبوب مردم رخ دهد و مردم را به خیابان بکشد باور ندارم. من به هيجان -در هيچ حالتاش- اعتماد ندارم. من معتقدم بايد گامبهگام پيش رفت و تغيير را نخست از خود شروع کرد. اينک جای اين پرسش است: آيا اکبر گنجی که اعتصاب غذای نامحدود میکند، به درکی عميق از روشهای مسالمتآميز رسيده است و به آنها باور راسخی دارد؟ آيا در خود و باورهايش تغيير اساسی داده است؟
به هر رو، از نقد شما سپاسگزاری میکنم و خود را موظف ديدم که به مهرورزیتان پاسخ دهم.
موفق باشيد.
سلام آقاي زهري
چند روزيست كه در داشبردم گزينه ي خبر چين رو ندارم
آيا شما عضويت منو حذف كردين؟
سلام آقای زهری
توی صفحه نگاه شما خواندم که در برنامه رادیویی حضور دارید . می توانم بپرسم که این برنامه از چه رادیویی پخش می شود و روی چه موجی . خیلی مشتاقم از چنین برنامه ای بهره مند شوم .
ضمنا ممنون که به وبلاگ من سر می زنید . با تشکر
OMIDVARAM MARDON MA GANJI RO FARAMOSH NAKARDE VA AZASH POSHTIBANE KONAND.
BA TASHAKOR,KOROSH
سلام اقای زهری
بعد از خواندن مطلبتان و نظرات پیرامونی یادداشت زیر را نگاشتم .
گرچه از هر گونه عقلانیت و منطق خالیست ولی فکر کردم بهر حال یک جوری انچه مورد نظرم هست را بیان کنم .
احتمالا شکل عقلانی انرا در وبلاگ اصلی بگذارم .
بهر حال خوشحال می شوم همین را بخوانید و نظرتان را بگویید .
خداحافظ.
یادم رفت بنویسم که مطلب من توی ادرس زیر است
http://mastoor.blogfa.com/post-6.aspx
که لینک "من" هم به همان است .
عزيز گرانقدر؛ آقاي زهري، ايميلام را براي اطلاع،اينجا مينويسم.
mfetross@yahoo.com
با احترام بسيار
سلام مجدد
جسارتا بر جوابيه شما پاسخي نوشتهام كه خوشحال مي شوم مطالعه كنيد
قربانت
گوشزد
برای نویسندهی محترم بلاگ گوشزدسلام! میبخشيد که من ناشناخته وارد بحث میشوم. ولی من فکر نمیکنم هیات حاکمهی فعلی ایران خشنتر از دولت استعماری انگلیس در زمان جنبش استقلال خواهی مردم هند باشد. کتاب نگاهی به تاریخ جهان نوشتهی زندهیاد نهرو را شاید خوانده باشید. در این کتاب شرح کشتار مردم صلحجوی هند توسط قشون استعماری انگلیس به تفسیر شرح دادهشده است. اما مهاتما گاندی با تمام سبعیت قشون استعماری، حتا یک قدم هم از عقیدهی خویش عقب ننشست و نهایت هم پیروز شد. مردم و هیات حاکمهی کشور ما استثناء نیستند. خشونت محکوم است، بهر شکل و از جانب هر گروه.
از کسانی که نامه التماس آمیز به مرتضوی می نویسند و از گرگ می خواهند که به گوسفنده ها رحم کند چنین نوشته ای بعید نبود
کسی نیست که از این آقای مدعی نقد مدرن بپرسد که جایگاه موهومات در نقد مدرن شما کجاست؟ موهوماتی مثل اینکه اعتصاب گنجی روان جامعه را آزرده می کند. آخر منتقد محترم روان جامعه ما که سالهاست آزرده شده و می شود. ربطی به گنجی ندارد. فقر، فحشا، اعتیاد، فروش دختران بی کفایتی مسئولین و غیره.. روان جامعه سالهاست که آزرده شده است.
برای آزادی باید هزینه داد: اگر قرار است نتوانیم آزاد زندگی کنیم پس باید مرگ را با آغوش باز پذیرا شویم شعار گاندی. به من آزادی بده یا مرگ شعار انقلاب آمریکا. کافی است نگاهی به کشورهایی بیندازیم که در آنها دموکراسی حاکم است تا بفهمیم برای رسیدن به دموکراسی چه هزینه سنگینی پرداخته اند.
اعتصاب غذا خواست گنجی نبود. اعتصاب غذا به او تحمیل شد. البته می توان در برج عاج نشست و در یگ گوشه امن در کانادا لم داد و هر نوع حرکتی را با مارک قهرمان بازی و شهادت طلبی لوث کرد
البته من به آقای مجید زهری پیشنهاد می کنم مثل مقدتایشان این نوشته ادیبانه! را برای روزنامه وزین! شرق ارسال کنند.
نامه ای هم برای قاضی مرتضوی بنویسند و از او بخواهند تا از طرف ایشان و سایر دوستان اعتصاب غذای گنجی را به زور بشکند تا یک روز سیاه به تاریخ تقویم ما اضافه نشود! و با فرهنگ شهید بازی و قهرمان تراشی هم مبارز شده باشد!
آقای زهری
من نمیدانم هدف شما از این همه وقت و انرزش صرف کردن ، سایت راه انداختن و فلسفه و منطق و جامعه شناسی و اندیشه سیاسی و...را به کار گرفتن چیست ؟ من مدت ها است که سایت شما را دنبال می کنم . درست یا نادرست کار تان را دلالی مظلمه برای جار زدن و کسی گنده کردن علی میرفطروس می بینم که کوس رسوایی سرقت ادبی و تاریخی اش گوش فلک را کر کرد ولی عجیب است که این همه به بگوش شمانرسید .من یقین دارم که شما با علم به دانش قلیل آقای میرفطروش تنها به این خاطر که برایش اعتباری کسب کنید او را در کنار پژوهشکران صاحب نامی مثل طباطبایی و میلانی قرار می دهید . به رغم این فرض را بر این می گذارم که شما از بی سوادی و سرقت های ادبی و تقبات مطبوعاتی این سارق الاقوال ( میر فطروس ) بی اطلاع باشید. در این صورت با کمال میل حاضرم همه مدارک لازم مربوز به شارلاتانیزم علی میرطروس را در همین سایت در معرض دید شما قرار دهم. به شرط آن که مثل دفعه قبل سانسورش نکنید .
برادر جان گزافهگویی که ماليات ندارد! نشستهاید در تاريکی و بیاسم یا با اسم مستعار به افراد اتهام میزنید. کسی اگر حرفی برای گفتن داشته باشد که خودش را مخفی نمیکند، به مردم برچسب نمیزند؟
مگر کسی جلوی شما را گرفته، بروید یک وبلاگ بزنید و "نقدهای افشاگرانه"تان را هم آنجا در معرض داوری مردم بگذارید. اینجا فضای گفتوگوست نه هتک حرمت اهل انديشه. آدمی که شهامت معرفی خودش را ندارد، چهطور ممکن است که دلیری ِدرآویختن با انديشهی دیگری را داشته باشد؟ شما مسئلهات نقد نيست برادر جان؛ تخريب شخصيت است!
آخر احترامگذاشتن به شخصيت و انديشهی ديگران چه عيبی دارد که راه تخريب را برگزيدهاید؟ کمی در دلتان نسبت به دیگران احساس محبت کنيد، کمی به ديگران احترام بگذاريد ببینيد چه احساس خوبی بهتان دست میدهد. امتحاناش که ضرری ندارد، دارد؟
آقای زهری من منتظرما
به پرسش های اون بالای من جواب می دین؟
تاریخ ما ایرانیان را بسی قهرمان زده بار آورده است. وقتی کسی قهرمان ما می شود او را در اوج قرار می دهیم و وقتی مانند هر انسان دیگری دچار خبط و اشتباه می شود او را به زمین می آوریم و مانند بدترین انسان زمینی با او رفتار می کنیم گویی که هیچ گاه قهرمان مان نبوده است. گنجی دچار این درد مزمن تاریخی است با دوستی که گفته ایران سوئیس نیست موافقم اما با این توجیه در جا زدن را بر نمی تابم . بهتر نیست مسیر تاریخی مان را با نگاهی به تجربه های تاریخی که یکی از آنها می تواند همین تجربه اروپا مدار باشد تغییر دهیم و مگر نه اینکه سعادت انسان هدف آنان بوده و مگر نه اینکه همه ما و شعار همه ادیان از اول تا آخر تامین سعادت انسان بوده است. با در جا زدن و این گفتمان بیماری زای کشور م را به نقد کشیدن مخالفم اما به گنجی به دلیل شجاعتش احترام می گذارم و از او می خواهم تا پای در را مدنیت نهد و مطمئن باشد اگرچه طولانی مدت باشد اما پیروز نهایی صاحبان گفتمان عقلانیت و خرد و مدنیت خواهند بود.
مجيد عزيز، بايد بگم که در اصل قضيه باهات کاملا هم عقيده هستم، در مورد در پيش گرفتن راههای مسالمت آميز و...ولی بايد برای تعريف و قضاوت شرايط موجود رو در نظر گرفت، با اينکه من هم مخالف اين هستم که گنجی زندگی خودش رو سر اين کار بگذاره، ولی از طرفی هم نمی تونم کار اون رو با عمليات شهيادت طلبانه مقايسه کنم...منظورم اينه که بايد تفاوت قائل شد، ما از عمليات شهادت طلبی تصور خاصی داريم، ولی مثلا سربازی هم که اسلحه دست ميگيره و به ميدون جنگ ميره ، ناچارا چنين انگيزه ای داره؟ (هر چند که من با اين هم، يعنی با هر نوع جنگ هم مخالف باشم، ولی باز هم تفاوت هست) . گنجی احتمالا می دونست که به راحتی آزاد نخواهد شد ( با توجه به نوشته هاش) ، شايد حتی خودش رو در خطر بالاتری ميديد (حتی شاید خطر کشته شدن به صورت مشکوک، طوری که بعدا اعلام کنن از بیماری مرده!) ، بيماری جسمی داشت که روز به روز شدت می گرفت و تحت درمان قرار نمی گرفت...شايد برای اون و در چنان شرايطی اين تنها راه بود يا هست. تکرار ميکنم که من هم با اين روش مخالفم، ولی فکر هم نمی کنم که قصد گنجی شهادت طلبی و از خود قهرمان سازی باشه..من هم اميدوارم که گنجی دست از اعتصاب غذاش برداره
با سلام خدمت دوست گرامی
من فکر می کنم بد نیست کمی محتاط باشیم در قضاوت. ما نمی دانیم گنجی طی 2000 روز چه در زندان کشیده است. ما نمی دانیم زندگی در اسارت گاه چقدر سخت است.
من به حرکت گنجی احترام می گذارم. جامعه ایران جامعه کانادا و سوئد...نیست. برای رسیدن به این جوامع باید تلاش کرد. شاید اعتصاب غذا یکی از آن راهها باشد.
پایدار باشید
آقای زُهری عزیز!
ممنون به خاطر لینک در خبرچین.
اما راجع به این مطلب تون. نمیتوان گفت که دست زدن به اعتصاب غذا یک عمل خشونتآمیز است. اگر اینگونه باشد که مهاتما گاندی در زندانهای پادشاهی بریتانیا به گونهی اعتراضآمیز دست به روزهگرفتنهای طولانی میزد و دوستانش نیز با او همراه میشدند. اگر این عمل خشونتی درش هست، اعتصاب غذای دردآور و روزهی مرگ آقای گنجی نیز بر پایهی خشونتی که "شهادتطلبی" یا هر نامی دیگری بر آن اطلاق کرد قرار میگیرد. اما به نظر در حکومت های توتالیتر و سرکوبگر که راههای برای اعتراضهای آرام مدنی و به دور از خشونت و خود یا دیگر ویرانگرانهای در بدنهی اجتماعی و سیاسی جامعه وجود ندارد، اعضای این جامعه گاهی برای احقاق حقوق خود یا گروه یا در سطح وسیع کل جامعهای که در آن زندگی میکنند دست به انتخابهای سخت خشونتگونه و رنجآور و گاه خود ویرانگر میزنند. خوددسوزیهای افردای از آفریقای جنوبی و کردستان ترکیه در سالهای قبل به سبب عدم توجه جامعهی جهانی به مسایل آنها و جامعهشان ناشی میشد و یا خشونتهای اخیر در کردستان ایران نتیجهی سرکوب شدید و نظامی و کشتار بیمحابای نیروهای بود که باید حافظ جان آنان بودند تا قاتل جانشان،و اینگونه بود که یک حرکت آرام به یک جریان ریشهدار خشونتآمیز تبدیل گشت. این اعمال گرچه خشونتبار و در دراز مدت بر روحیهی کلی جامعه اثر نامطلوبی برجای خاهد گذاشت اما نمیتوان مورد ملامت و تحقیر قرار بگیرند. به اعتقاد من دوری از خشونتهای حتا کلامی و حرکت به سوی جامعهی مدنی و اعتراضهای مسالمتآمیز بهترین گزینهی یک جامعهی روبه رشد است، اما به نظر شما نظامهای توتالیتر و تمامیتخواهی که ایران را می توان جزء اینگونه نظامها به حساب آورد اجازهی چنین حرکتهای مسالمتآمیزی به اعضای جامعهش میدهد؟
گرامی دوستان!
1- برای اينکه به واقعیت موضوع برسيم، لازم است بدون طفرهرفتن، همهمان این معادلهی ساده را حل کنيم:
آیا اکبر گنجی یا هر کس ديگر، به خاطر مصائب وارده بر او، اين حق را دارد که تا پای مرگ اعتصاب غذا بکند؟
اگر پاسخ مثبت است، در واقع شما پيرو نظريهی ماکياولی هستيد، زيرا برای رسيدن به هدف، دستيازيدن به هر وسيله را توجيه میکنید. ضمناً اشاره کنم که عمل انقلابی، در باطن و نفس خود پيروی از نظریهی ماکياولی است، زيرا برای هدف -که انقلاب است- يکی از بزرگترین دستآوردهای بشریت که قراردادهای اجتماعی باشد را ناديده میگیرد، هیجان توليد میکند و به وسيلهی آن، دست به هر رفتار غیر اصولی میزند.
2- من بارها در طول مقالات خود گفتهام که قائل به چيزی بهنام "ناگزيری عمل سياسی" نيستم. اين ديدگاه منسوخشدهی جبرگرایان و اصالتگرايانی چون ژان پل سارت است که در دوران ما ديگر محلی از اِعراب ندارد. ما از لحاظ اخلاقی اين حق را نداريم که عمل خود را "بازتاب کامل و صرف" عمل ديگری (رژيم حاکم) بدانيم و به اين وسيله، رفتار احياناً غلط و خشونتآميز خود را توجيه کنيم. چرا ما احتمال نمیدهیم که ممکن است بخشی از تقصير متوجه خود ما باشد؟
ما برای هر تحليلی، نخست باید "معيار ارزشگذاری" خود را با چارچوبهای پذيرفتهشدهی حقوق بشر سازگار کنیم. من معتقدم خشونت "در هيچ موقعيتی" توجیهپذير نيست.
3- دوستمان از عملکرد گاندی مثال میآورند و آن را به دوران حاضر تعميم میدهند! یادآوردنیست که در همان دوران، در اروپای مهد تمدّن، ساختن فيلمهای پورنوگرافیک کودکان غیر قانونی و مذموم نبود و از آن با نام پذيرفتهشدهی "پدوفیلی" یاد میشد، امّا امروز، حتا دیدن تصویر عمل جنسی یک کودک در صفحهی مونيتور جرم است. در واقع اشتباه از جهانبينی ماست که جهان را "ايستا" میبیند، اشتباه از "وضعيت تاريخی" ماست که از طراز تاريخی دنيای مدرن عقبتر است و درک ما نیز به همان نسبت عقبماندهتر.
جهت توضیح، در باب جداگانهگی مقولات زمان و تاريخ:
:: ارزشگذاری زمانی انديشهها
و
:: تناسب زمانی دموکراسی
4- بنابر توضیحات بالا، من این توجيه را که «جامعهی ايران، سوييس یا سوئد و کانادا نيست» را نمیپذيرم. اين توجيه، روی ديگر همان سکهای است که میگويد: ما در ايران میخواهيم حقوق بشر اسلامی خودمان را داشته باشيم و بر اساس فرهنگ دينی خود با زنان، کودکان و مردم خود رفتار کنيم و به اين وسيله، به غربیها میگوید حقوق بشر به درد خودتان میخورد نه ما! ما مردم باید با تکتک سلولهای خاکستری مغز خود بفهميم که حقوق بشر استثنابردار و وابسته به منطقهی جغرافيايی یا فرهنگی خاص نيست. بر روی اصولی مشخص مثل مسئلهی "خشونت"، همهی مردم جهان بايستی همسو باشند. اتفاقاً درست در بزنگاههای تاريخی، مثل قضيهی اعتصاب غذای گنجی است که سطح پايبندی ما به حقوق بشر محک میخورد.
سپاس که به پربارشدن این بحث یاری رسانديد.
سلام خيلي ممنون آقاي زهري يه نه نا قابل هم ديگه پولي شده عيب نداره ولي غرور چيز خوبي نيست اصلا !!
ارسال یک نظر