"جامعه" يا "جمعيت" ايرانيان؟
شهر تورنتو قريب به هشتادهزار -یا به گمانی صدهزار- ايرانی را در خود سکنا داده است. مجموع اين تعداد "کاميونيتی ايرانی" ناميده میشود که من بيشتر موافقم به آن "جمعيت ايرانيان" گفته شود تا "جامعهی ايرانيان"، زيرا فاقد بسياری از شاخصههای يک جامعه -مثل نهادهای منسجم مدنی و رسانههای قوی- است. اين جامعه هنوز نشريهای که بازتاب صدای جامعه باشد ندارد. هنوز نهاد جدیای ندارد که بتواند راهنمای تازهواردین به کانادا باشد. نهادی جدّی برای شغلیابی ندارد. باشگاه یا کتابخانهی ايرانی ندارد. بدتر از آن حتا "کانون ايرانيان" هم -به معنای واقعی کلمه- ندارد! البته کارهایی در زمينههای مختلف صورت گرفته، امّا هنوز آنطور که بايد بهبار ننشسته است. به همين لحاظ، قضاوت در مورد کليت اين جمعيت يا جامعه با اشکال روبهرو میشود، زيرا فرمی مشخص ندارد.
کمی دربارهی نسل اوّل مهاجران
"نسل اوّل" به مهاجرانی اطلاق میشود که در دههی هشتاد به کانادا آمدهاند. اين عدّه اکثراً پناهنده بودهاند تا مهاجر. دلايل ورود آنان به کانادا البته گونهگون است، امّا قشر سياسی اين نسل -بهتقريب- کسانی را در بر میگیرد که در انقلاب شرکت داشته و پس از روی کار آمدن اسلاميون، به اپوزيسيون آن بدل شدهاند. بسياری از اين افراد امروز جذب جامعهی میزبان شدهاند، سرگرم کار و حرفهی خويشاند، ارزشهای جامعهی ميزبان را پذيرفتهاند، کودکانشان در اينجا متولّد و رشد و نمو کرده و برای رفتوآمد به ايران مانعی در سر راه خويش نمیبينند. اندک تعدادی از اين نسل کماکان مخالفان جمهوری اسلامی باقی ماندهاند و به فعاليّت سياسی مشغولاند. در اينجا خواننده حتماً توجه دارد که بحث بر سر فعال سياسی به شکل عام کلمه است نه باورمند به فلان عقيدهی سياسی، و الا میدانيم که ايرانيان غالباً مردمی سياستزده هستند و همهوقت آماده برای بحث سياسی! برای دستیافتن به برآوردی نزديک به واقعيت از تعداد اين عدّه میتوان همايشی را مثال آورد که در سوّم آگوست امسال در تورنتو برگزار شد. هر چند که اين کنفرانس مردم را به بحث دربارهی حقوق بشر -و نه سياست که بیشک موضوعی راديکالتر است- فرا میخواند، امّا نتوانست بيش از چهل نفر را به خود بکشد. اين تعداد نيز غالباً پای ثابت این جلسات بودند. اين درحالی بود که درست ده روز قبل از آن و در همان مکان (North York Center) جمعيتی چندهزارنفری در جشنی خيابانی پایکوبی میکردند. اين نگاه آماری، واقعيت حلشدن نسل اوّل مهاجران سياسی در کانادا را بهخوبی نشان میدهد، نسلی که ديگر وزن چندانی در بين مهاجرين ايرانی ندارد.
طرفداران جمهوری اسلامی در کانادا
تعداد طرفداران جمهوری اسلامی (طيفهای مختلف درون نظام) در مقايسه با جمعيت کل مهاجران بسيار ناچيز و بیاهميت است. اين افراد مشتمل بر بعضی از دانشجويان بورسيهای، شرکتهای چند کاره که با بدنهی نظام ارتباط اقتصادی دارند و اندک افرادی است که به نحوی از سوی نهادهای نظام تغذيه یا حمايت میشوند. هر چند شرايط فعاليت سياسی در کانادا به مراتب بازتر از ديگر کشورهاست، امّا با اين وجود باز در حدّی نيست که این افراد بتوانند به طور علنی فعاليت کنند؛ بهويژه پس از يازده سپتامبر که اطلاعات ادارهی مهاجرت در اختيار FBI و مهاجرت آمريکا قرار میگیرد، اينان بيش از پيش زير ذرّهبين هستند. در کل، اين عدّه از لحاظ تعداد، تأثيرگذاری و وزن اجتماعی-سياسی در حدّی نيستند که بهحساب آيند.
واقعيت جامعهی ايرانيان تورنتو
واقعيت اين است که اکثریت ايرانيان مهاجر، پس از مدّتی جذب جامعهی کانادا شده و بخش عمدهی درگيری ذهنی-فيزيکیشان به جامعهی ميزبان اختصاص مییابد نه مبدأ. فضای مهاجرپذير کانادا، حجم بالای مهاجران در بافت جمعيتی کانادا[1]، سرعت در گرفتن اجازهی اقامت (سه سال برای تابعيت)، درصد پايين تبعيض قومی-نژادی-مذهبی در مقايسه با ديگر کشورها و امکانات کاريابی، آموزش و ديگر امکانات، امکان جذب سريع مهاجران را مهيّا کرده است. با رويکردی پژوهشی، آنچه به عنوان فعاليت سياسی مخالف یا موافق رژيم و پیگيری جدّی مسائل سياسی ايران میبينيم اختصاص مییابد به همان بخش نسل اوّل که سخناش رفت و نيز بعضی از نسل تازهواردين به کانادا. عدّهای نيز که در اين بين خاصيت جذب در جامعهی ميزبان را ندارند (به دلايل مختلف) در همين طيف جای میگیرند.
مریم اقوامی در سخنان خود به وبلاگنويسان ايرانی در کانادا اشاره کرد که مسائل ايران را پی میگیرند و آنان را بازتاب نگرش جامعهی مهاجر به [سياست] ايران خواند. گذشته از تعداد بسيار ناچيز اين افراد در مقايسه با جمعيت جامعهی ايرانیان کانادا، لازم به توجه است که بهجز چند استثنا، تمامی اين افراد را کسانی تشکيل میدهند که کمتر از شش سال از ورودشان به کانادا میگذرد. من اين نتيجه را شخصاً طی يک بررسی آماری بهدست آوردهام. به همين لحاظ، رويکرد اين عدّه به جامعهی ايران مقطعی است نه دائم و پس از سپریشدن مدّتزمان بيشتری تغییر خواهد کرد و طبعاً نبايستی آنرا به کليت جامعهی مهاجر تعميم داد.
نتيجهی سخن
آنچه را که میتوان به عنوان واقعيت جامعهی ايرانيان کانادا اذعان کرد، "خنثابودن" اين جامعه در قبال مسائل سياسی ايران است. جامعهی ایرانيان کانادا شايد سياسیتر از بعضی ديگر از جوامع در کانادا باشد، امّا در اساس و باطن خود جامعهای سياسی نيست. در واقع مسائل سياسی ايران مسئلهی اين جامعه نيست. اين جامعه بيش از آنکه در پی تغيیر در وضع سياسی ايران باشد، در پی تغییر و ارتقای وضع معيشت و زندگی خود است. اين جامعه در تلاش است که به جامعهی ميزبان جذب شود و در اين راه به موفقيتهایی نيز دست یافته است. چنانچه اعضای اين جامعه مورد پرسش قرار گيرند، گمان ندارم که حتا ده درصد از آن حاضر به بازگشت به ايران -حال با هر شرايطی- باشد. تمام اين توضيحات به اين معنی نيست که در کانادا فعّال سياسی وجود ندارد؛ اظهار نظر علمی و پايهی کار پژوهشی ما را وامیدارد که برای ارائهی آمار دست به مقايسه بين اقشار مختلف جامعه بزنیم. با اين کار درخواهيم یافت که از لحاظ تعداد، بخش فعّال سياسی تنها درصد کوچکی از اين جامعه را تشکيل میدهد.
1- به عنوان نمونه، 49٪ از جمعيت تورنتو خارج از خاک کانادا متولد شدهاند.
پ.ن: کسی اگر مطلبی در اين باره نوشت -بهخصوص اگر ساکن کانادا است- به من خبر بدهد تا پای همين یادداشت لینکش را اضافه کنم. ضمناً میتوانيد عقايد و تجربياتتان را از طريق پيامگیر نیز در اختيار ديگران بگذاريد.
۱۹ نظر:
اقای زهری. برنامه دیشب چیزی تازه که درموردش نمیدانستیم نشان نداد. همان حرفهای تکراری همیشگی و هدر دادن وقت همه. ولی در مورد زیر ذره بین بودن ایرانیان در کانادا با شما کاملا موافقم. اگر دقت کرده باشید درصد استخدام ایرانیان در کارهای دولتی هر روز کمتر و کمتر میشود. این را خوب میدانیم که به خاطر کمبود استعداد و تحصیلات عالی انها نیست. این به خاطر ضربدر قرمزی است که جلو اسم انها خورده
مجيد گرامي
ميدانم كه حضرت عالي به اين مسئله نيز توجه داريد كه ايرانيان در همه جاي دنيا خنثي هستند . ( امريكا را از اين مقوله كنار ميزنم كه خود جاي بحث دارد ) در اروپائي كه من ميبينم ، به جز كشور آلمان و سوئد كه اغلب ايرانيان جز مهاجران دوره نخست آن بودند ، اين خنثي بودن به حدي به چشم ميخورد كه حال آدم را به هم ميزند .در اين چند سطر نميتوانم آنچه را كه شايسته گفتگو است بيان دارم ولي اينرا ميگويم كه ما هميشه داعيه تك روي داشتيم و نهاد و گروه اجتماعي و پايه ريزي منسجم براي جمعيت اراني كه بعد ها به جامعه ايراني تبديل شود ، اگر جه محال نبوده است ولي هميشه به شكل يك آرزوي زيبا داغش به دل ايرانيها افتاده است .
ايكاش اين تشكلهاي قشنگ اينترنتي كه نمونه اش خبر چين بود به دنياي حقيقي نيز راه پيدا ميكرد و صرفا در دنياي مجازي جا خشك نميكرد .
در همين بلژيك نيز بار ها و باره جمعيت ايرانيان گرد هم آمدند ، ولي حوزه رياست در تشكلهاي كوچك حتي باعث ميشد كه خواهر و برادرها نيز با هم كنار نيايند و تصور كنند كه چيزي شده اند و بايد فقط براي خودشان همه چيز را داشته باشند .
شرمنده ام مجد گرامي اين مطلب را بايد در پستي جداگانه بنويسم كه البته با توجه تعطيل شدن وبلاگم ، تا مجبور شدم هم حوصله شما و هم حصله خوانندگان شما را سر ببرم .
چون هميشه آرزوي سربلندي برايتان دارم .
غلط هاي املائي اين جانب را نيز ببخشيد ، عجله داشتم
Salam ,khoshhalam keh ba shoma ashena mishavam.
Az shoma davat mikonam beh : http://www.kolahstudio.com
sar bezanid.
dar zemn in maghaleh : http://irangraffiti.blogspot.com/2005/09/blog-post_18.html
ra ham molahezeh befarmaieed
علی عزیز!
هر زمان که مسئلهی سياسی ايران حاد میشود، از اين فيلمها هم پخش میشود. از لحاظ کاريابی که مثال میآوری، اطلاعات دقيقی ندارم. در کل حرف من چيز ديگریست در اين يادداشت.
فرزاد عزيز!
اين پراکندگی و ناهمدلی که در بين ايرانيان دیده میشود، يک مسئلهی کوچک اخلاقی نيست که بشود آنرا با ارائهی چند راهکار حل کرد؛ دارد میرود که یک مشکل هويتی مزمن بشود. وخامت آن به حدّیست که حتا آنرا به صورت مشکلی ملّی درآورده، زيرا حتا خارجيان هم فهميدهاند که ما ایرانیها با هم نمیسازيم! توضيح اين مسئلهی عمومی کار سادهای نيست، زيرا به شکلی مستند و اصولی ريشهيابی نشده. من شخصاً راه حلّی برای آن سراغ ندارم، امّا میدانم بايستی روی اين معضل به شکلی جمعی و همدلانه انديشيد. آنچه دربارهی آن میشود گفت يکی اين است که اين ناهمدلی در بين قشر تحصيلکرده به مراتب وخيمتر از مردم عامی است، زيرا عاميون هنوز پيرو اخلاق سنتی و مذهبی از سطحی از حميّت برخوردارند، امّا قشر تحصيلکردهی کمتر سنّتی، هنوز نتوانسته جايگزين مناسبی برای اخلاق سنّتی-مذهبی بيابد و درگیر اين خلأ است. از آنسو نقطهی اوج اين مشکل را میشود در رخداد انقلاب اسلامی جُست، زيرا اين انقلاب با شخمزدن اجتماع و بههمريختن لايههای آن، سازوکار عملی اجتماعی-اخلاقی ما را طوری بههم ريخت که سخت بشود آنرا حتا به نقطهی اولاش بازگرداند، چه رسد که اصولی اصلاحاش کرد.
موفق باشيد.
بسیار مفید بود. فقط برایم این مسئله مبهم است که کسانی که خارج از ایران هستند آیا به آن اندازه مسائل ایران و مردم داخل را درک میکنند که با انصاف و اعتدال بخورد کنند یا "خود دکنارهی آرام" نشستهاندو از طوفان خبری به آنان نرسیده. از موضعگیرهای که در وبلاگهای این دوستان دیدم تا حدودی (نه همه )این گونهبوده است.
کورش عنبری عزیز!
دو مطلب اينجا هست: همانطور که زیر عنوان «جامعه یا جمعیت ایرانیان؟» توضيح دادهام، نمیشود به آماری کلّی از سليقه و تفکر جامعهی ايرانی -حتا در داخل شهر تورنتو- دست یافت؛ ايرانيان خارج از کشور که در کشورهای مختلف پخش هستند که جای خود دارد. بنابراین نبايد به راه کلّیگویی رفت و روی هوا جمعبندی کرد.
دوّم: آنچه من با صراحت میگویم و مدعی میشوم شايد برای اوّلين بار باشد. تا به حال، تمام رسانهها چنين القا میکردهاند که ايرانيان خارج از کشور لحظهای از فکر ايران غافل نيستند! من میگویم چنين نیست و اکثريت آنان در تورنتو (با باقی جاها کاری ندارم) مسئلهشان اصلاً ايران نيست و دارند زندگی خودشان را میکنند. آن ايرانی نيز که "در ذهن" ساختهاند، با ايران فعلی و واقعی فاصله دارد و بيشتر ایدهآليستی است تا رئاليستی. شما برای رسيدن به اين نتيجه لازم نيست که در خارج از کشور زندگی کنی؛ کافی است که تعداد فعالين ايرانی را در تعداد ایرانيان خارج از کشور تقسيم کنی تا ببينی به چه درصد ناچيزی میرسی.
سلام خسته نباشيد.راستش در مورد كانادا نميتونم چيزي بگم چون اونجا نيستم ولي در مورد شهري كه الان هستم ميتونم بهتون اطلاعاتي رو بدم كه مقايسه كنيد.من در دوبي هستم و اينجا من فكر ميكنم تعداد طرفداران جمهوري اسلامي كم نيست ولي بيچاره ها مجبورن كه طرفدار اين دولت باشن چون در عرض چند ثانيه زندگيشون ميره رو هوا!!!اينجا هم ما يه باشگاه داريم به اسم باشگاه ايرانيان كه بيشتر همان طرفداران جمهوري اسلامي و يا افراد مذهبي به آن وارد ميشوند و افراد معمولي و غير مذهبي مثه من زياد تمايلي براي ورود به اين باشگاه رو ندارند.اينجا معمولا افراد سالي دو سه بار به ايران ميرند و معمولا دلشون براي ايران تنگ نميشه و مثه همه آدمها به زندگي در غربت عادت كردند...
مجید زُهَری عزیز !
نمی دانم این اواخر به تهران آمده اید یا نه ؟
اما به نظرم این مشکلی که این اواخر یاد کردید ، یعنی بحران هویتی و ناسازگاری ایرانیان با یکدیگر ، اگر در سالهای اخیر به تهران سفر کرده باشید می بینید در آنجا خیلی حادتر از شهرهای کوچک ماست .
به نظر من این مسئله ی تهران کنونی و مشکلات آن ( که به دلیل گوناگونی اقوام ، احساس بیگانگی افراد ، جمعیت فراوان و ... پیش آمده ) آنقدر حاد است ، که در هم ریزی طبقاتی ِ ناشی از انقلاب در برابر آن خیلی کم تاثیر تر بوده است ( یعنی مشکلی که الان داریم خیلی شکل حادتری به خود گرفته ) .
محسن مومنی عزیز!
اينکه میگویی در تهران مشکل حادتر از شهرستانهاست حرف درستیست، اما ناقض حرف من نیست. خب طبیعی است که تلنبار افراد مختلف در یک شهر که نظام شهری درستی ندارد فاجعه میآفریند.
بگذار حرفم را تکرار کنم. من میگویم: 1- مشکل مردم ایران تنها اخلاقی نیست بلکه هویتیست، و 2- این مشکل در بین اقشار شهری و توسعهیافتهتر حادتر است، چون دنبالهروی از سنت در آنها کمرنگتر است و جایگزینی هم برای آن ندارند.
و بعد، من به ریشهی معضل (یکی از ریشههای آن) اشاره کردهام نه شکل ظاهریاش. یکی از این علل را انقلاب اسلامی دانستهام. این ایده نیاز به بسط دارد که در یادداشتهایی چنین خواهم کرد. در کل من تاکید دارم که مسئلهی ناهمدلی ایرانیان مسئلهای بغرنج، ریشهای و هویتی است که با کمی تمرین و تزریق فرهنگ حل نخواهد شد.
ما هم در اینجا< یوله-سوئد> و در اوائل، تلاشی نمودیم برای بدورهم گرد کردن ایرانیان و سه ترمی هم برای نونهالان هموطن، کلاسهای مجانی تدریس زبان فارسی دایر کردیم، تقریبن بینتیجه. اختلافات عقیدتی، سودجوئی و بدفهمی معلمان زبان مدارس کمونی از تلاش انجمن ما و نتیجهتن کارشکنیهایشان موجب خسته شدن ما شد که مجانی کار میکردیم. من با تعبیر شما از" جمعیت ایرانی" کاملن موافقم. چرا که بین ما ساکنین ایرانی یوله هیجگونه پیوند ارگانیک نیست .
آفلاین می خونم. موفق باشید
زهری نازنین:
منم هم با در مورد رنگ فونت موافقم اما زورم به این گرافیست ها نمی رسد
حالا یک بار دیگر باهشان صحبت می کنم.
ممنونم از لطفت و توجه ات
سلام مجيد عزيز. ممنون بابت اين اطلاعات و آفرين به اين شيوه ي تحليل و بررسي. بسيار استفاده کردم. موفق باشي!
مي خواستم اضافه کنم که ما ايرانيان از عدم شناخت کار گروهي رنج مي بريم. به ندرت با قواعد و قوانين کار کردن در يک گروه، همراه بودن و تبعيت از قوانين آشنا هستيم. روحيه ي انتقاد پذيري نداريم. از گفتن عقيده، ابراز مخالفت و انتقاد به صورت رو در رو عاجزيم. اين ريشه در فرهنگ داره يعني براي اکتساب اين شرايط کار فرهنگي عميقي لازمه.
مزخرف در مزخرف. سرشار از کینه جوئی و عقده گشائی، مثل همیشه
سلام از ماست آقای زهری .ممنون از گذر اتفاقی تان .
البته مهاجرت ایرانیان معمولن به خاطر نارضایتی اجتماعی است، که این نارضایتی خود به خود به وجود نیامده بلکه دلیل اصلی آن وضعیتی سیاسی است که اکثر مهاجران قبولش ندارند.
عمو اروند و نازخاتون عزيز!
دو شاخصه را میشود برای جامعهای "تودهگرا" برشمرد: 1- نبود فرديت، 2- نبود مناسبات شهرنشينی. اين دو خاصيت را تا حدود زيادی در جامعهی ايران میشود سراغ کرد. فقط فرق موضوع اين است که در جوامعی تودهگرا که تماماً سنّت حاکم است (مثل بیشتر کشورهای عربی)، وضع همچون جامعهی ايران بغرنج نيست. ايرانيان در واقع "ميان دوکرانه" گير کردهاند. همين است که نمیشود به جامعهی ايران صرفاً تودهگرا گفت و گذشت؛ مسئلهی ايران را بايد "مشکلی هويتی" دانست.
درک غلط از اين مشکل را میتوان در توضیحاتی چون آنچه اسدالله علیمحمدی ارائه کرده دید (لینک در پای همين یادداشت). در آن نوشته سعی شده ثابت شود که اگر "فردی" درست عمل کند، میتواند شبکه یا نهاد منسجمی را پایه گذارد. این حرف اگر هم درست باشد اصولاً ارتباطی به مسئلهی اساسی یک جامعه ندارد و نمیتواند مشکلی عمومی را ترميم کند. آنچه ما از جامعهی ایرانیان -در داخل و خارج کشور- میبینيم، ناتوانی در ايجاد شبکه و نهاد است، چون ايرانيان به خاطر تضادهای فرهنگی و مشکل هويتی، نتوانستهاند به راه و فرهنگ همزيستی مسالمتآمیز دست یابند و با يک گل هم قطعاً بهار نمیشود. اين واقعيتیست کاملاً عينی که حتا خارجيان در تماس با ايرانيان به آن اذعان دارند. اين یادداشت با ارائهی نمونهای منطقهای قصد دارد به مشکلی کلان اشاره کند که ریشه در اجتماع ايران دارد.
معتقدم ايراد را اگر ببينيم و مورد اشاره قرار دهيم، گام نخست برای تصحيح آن را برداشتهایم.
ک.م. عزيز!
بگذار آنچه گفتهای را اصلاح کنم: ايرانيان برای زندگی بهتر به خارج آمدهاند که تنها "یکی" از دلایل آن میتواند سياسی باشد. در واقع وضعيت بد باعث مهاجرت میشود.
ضمناً، نکته یا ايراد فرهنگیای که در اين یادداشت بر آن دست گذاشته شده، هم در بيرون و هم در درون مرز يکسان است؛ فقط در خارج از کشور بهخاطر پراکندگی و آزادی عمل روشنتر نمود میکند.
ارسال یک نظر