جواد طباطبایی و آرامش دوستدار -هردو- این خاصیت را دارند که انسان را خیلی سریع از خود متنفر کنند؛ پرخاشگری و انکارگرایی دوستدار و خودمحوربینی طباطبایی این را موجب شده است. در کل، برای کسانی که علاوه بر آرای اندیشهورزان، به شخصیت و خلقیات آنان نیز گوشهچشمی دارند، ایشان نمیتوانند افراد جالبی باشند. البته در میان اهل فکر کم نیستند کسانی که به همین "خصوصیت" دچارند که مثلاً زندهیاد گلشیری از آن جمله بود.
و اما طباطبایی و دوستدار: هرچند ایندو به کار یکدیگر اهمیت میدهند و همین سبب شده که مثلاً دوستدار، طباطبایی را به کپیبرداری از خود متهم کند و طباطبایی نیز در کتاب و مصاحبههایش دوستدار را به زبان تحقیر بزند، ولی کلاً هیچیک از ایندو دلیری درآویختن با اندیشهی دیگری را ندارد. بنابراین، هنگامی که آرامش دوستدار میگوید «مشکل جدايی دين و دولت نيست، مشکل ما مشکل جدايی خودمان از خودمان است»، حق را بایستی به او داد! مختصراً اینکه: تا زمانی که اهل فکر ما یکدگر را جدی نگیرند و با اندیشهی دیگری با "زبان اندیشه" گلاویز نشوند و درنیاویزند، و تحقیرگری و فرهنگ حذف را به فراموشی نسپارند، جنبش فکری گوژ ایران ما قد راست نخواهد کرد و به بار نخواهد نشست... و فرسایش میماند و باز هم فرسایش.
» در بارهی طباطبایی و دوستدار نوشتهام:
پینوشت:
مطلعم که یکی از دوستان، در کار تنظیم نقدی همهجانبه بر سه کتاب آرامش دوستدار است. چون اجازه ندارم از او نام ببرم، به همین مختصر اکتفا میکنم. به هر رو، بهسنجشگرفتن آثار اندیشمندان غیر دینی یکی از لازمههای برکشیدن ایشان به متن فضای فکری جامعه است، زیرا تا امروز، این اندیشمندان جایگاهی جز حاشیه نداشتهاند.
۱۰ نظر:
آقای زهری سری به لینک ها زده اید. بروید نگاهی بکنید و کیف کنید بجای یکی سه تا لینک گذاشتم
.
مجيد عزيز درود
من از دوستاني كه از نزديك با دكتر طباطبايي نشست و برخاست داشتهاند شنيده بودم كه در سلوك فردي، انساني خودمحور است. در كتابهايش نيز اين خط فكري را به وضوح ميتوان ديد.
اما به هر رو خلقيات فردي و شخصي يك نويسنده يا متفكر براي "برخي" واجد اهميت است. اگر چه معتقدم اين خلقيان خواه ناخواه در رويكرد عمومي افراد حتي در حوزه انديشه نيز نمود خواهد يافت.
درود بر شما مسعود عزیز!
موضوع این است که -طبق اشارهی شما-، این مسئله تنها به سلوک فردی ختم نمیشود بلکه در آثار ایشان نیز بازتاب مییابد. خود میدانی که کارهای پژوهشی بسان سلسلهای بههم پیوسته است و در آن، از دیگر آثار (به عنوان منبع یا در نقد) استفاده میشود. در کارهای دکتر طباطبایی اگر دقت کنی، میبینی از هر که نام برده او را فروکاسته! آرامش دوستدار نیز چنین است و او دیگر بدتر؛ تمام قدما و بزرگان ما را -به جز خیام- به همین شکل زده است. این نگرش را باید تغییر دهند؛ با دیدن اعتراض امثال ما، متوجه خواهند شد که جامعه از این رفتار آزار میبیند و اصولاً دیگر دوران اینجور خصلتها نیست.
...
به قول دکتر میرفطروس: کماند کسانی که فضل و فضیلت را با هم داشته باشند.
پاینده باشی.
آقاي زهري!
شما هم كه به با "زبان انديشه" گلاويز نشده ايد.
شايد درد از ايشان نيست كه همه به نوعي دچار آنيم.
راستي تا يادم نرفته. ممنون از كمك هاي كه تونستم از وبلاگ شما براي وبلاگم بگيرم.
شاد باشي
آقای عنبری عزیز!
ما در فرهنگمان معضلی داریم به این مضمون: "دیگری را خراب کن تا خودت بزرگ شوی"! متاسفانه حتا فرهیختگان ما نیز به این معضل دچارند.
کاری که ما میتوانیم بکنیم این است که با نقدهای خود، "فرهنگ پیوستگی" را رواج دهیم. اهل فکر ما هنوز متوجه نیستند که هر یک حلقهای از این زنجیر هستند و اگر کنار هم قرار نگیرند و حرمت هم نگه ندارند، نه تنها خود به واقع ارتقا نمییابند و استعدادهای واقعیشان نمیشکفند، بلکه از آن بدتر جنبش فکری ما نیز هیچوقت پا نمیگیرد. باید با مسئله خیلی مسئولانه برخورد کرد و رودربایستیهای سنتی را کنار گذاشت.
آقای زهری عزيز به نظر من آنچه که فقدانش به شدت احساس می شود گروه منتقدين جدی و منصف و آگاه به روشهای نقد علمی است.با فرض وقوع مطلوب شما يعنی گفتگوی نقادانه دو نويسنده با هم ٬ من فکر ميکنم که سطح نقد و تنوع آن به دو نگرش مخالف و موافق تنزل خواهد يافت .درحاليکه اگر اين مهم را به قشر منتقدين حرفه ای واگذار کنيم تنوع و عمق اين نقدها باعث غنای آثار هر دو نويسنده خواهد شد.البته اگرنويسنده ای مستقيما به نقدها پاسخ دهد انتخاب خود وی است ولی از نظر من نقد نکردن شخص نويسنده ٬ ايده مخالف اش را٬ دليلی بر تکبر يا خودمحوری وی نمی تواند باشد.توسعه وتعميق و غنا بخشيدن به اثر يک نويسنده به وسيله مجموعه ای صورت ميگيرد که مهمترين بخش آن منتقدين حرفه ی هستند.به نظرم از عهده يک نويسنده خارج است که هم نويسندگی و هم نقادی را بر عهده بگيردو شايد بهتر آن باشد که بقيه امور به ديگر بخشهای مربوط به حوزه آثار مکتوب باشد.
payame ghabli az man hast ha:neylabak
نیلبک عزیز!
شما به نکتهای اشاره میکنید که در عین درستی، موضوع این یادداشت نیست. ما داریم راجعبه جامعهی ایران صحبت میکنیم که هنوز در گامهای اولیه نقد است و خیلی راه دارد که "منتقدین حرفهای" تربیت کند. ما نخست باید زمینهی بهوجودآمدن فضای نقد را بهوجود آوریم تا سپس از درون آن منتقد حرفهای متولد شود. وقتی بزرگان ما بلد نیستند با هم درست حرف بزنند و در کتابهایشان چشمها را میبندند و با غرضورزی کامل همدیگر را تخطئه میکنند، چه توقع میشود از کوچکترها داشت؟ از چه کسی باید روش و زبان نقد آموخت تا منتقد شد؟ بحث این است.
سلا مجید جان - ببخش کمی تا قسمتی بیربط. فقط آمدم بگم دیروز مقادیری از مصاحبهای (نه مصاحبه خودت البته که جداگانه بسی دوست داشتم!) با عباس میلانی رو شنیدم و خیلی از تحلیلها و تفکراتاش بیشتر خوشام آمد. خواستم تشکر کنم چون توجهام رو به ایشون تو جلب کردی و پیش از تو اصلا" هیچ آشنائیی با ایشون نداشتم.
و بعضی ها هم خودشان..خودشان را خراب می کنند تا بزرگ شوند....
راستی از انجا که مس دوانم از فعالان خبرچین هستید بگویم..اخبار منتشر شده آنجا خیای یکطرفه و گلچین شده و مخصوصا است !!
سورئالیست
http://persiansurrealist.blogspot.com
ارسال یک نظر