روی اين
دروغ خيلی کار کردم. مدّتها بود که به دوستانم میگفتم از نوشتن خسته شدهام و همين روزهاست که کرکرهی وبلاگ را پايين بکشم. هر چه هم اصرار میکردند که "آخر اين چه کاری است"، وانمود میکردم که به خرجم نمیرود! رسيد تا همين دم عيدی که روزنامهی شرق آن دروغ کذايیاش را گفت. در خبرچين شرق را دست انداختم و
گفتم "دروغ سيزده را بايد همان حوالی گفت نه شب عيد"! حرفم البته درست بود، امّا گمان کردم که اين گاف، ممکن است روی "دروغ سيزده" خود من -که خيلی برايش زمينهچينی کرده بودم- اثر سوء بگذارد و از تأثيرگذاریاش بکاهد. با خودم گفتم بهتر است دو-سه روزی زودتر "دروغ" بگويم، تا امکان تشابه آن را با "دروغ آوريل" يا "دروغ سيزده" از بين برده باشم، ضمن اينکه مزهی چند روز ننوشتن را نيز بچشم. همين کار را کردم، امّا باز هم آنگونه که گمان میبردم کارگر نيافتاد؛ عکسالعمل هوشيارانهی قريببهاتفاق دوستان اين را ثابت کرد... اين جريان بر من ثابت کرد که در هر زمينهای استعدادکی داشته باشم، در دروغگويی ندارم که البته اين خودش عيبِ بزرگیست در دنيای امروز!
خلاصه که در خدمتتان هستم و خواهم ماند. اهل قهر و اين حرفها هم نيستم. وبلاگنويسی هرچه که نداشته باشد، با سرعت نور بر قطر پوست انسان میافزايد! بهعلاوه، از لحاظ محتوايی و تئوريک، مسئله اين است که من وبلاگ را فقط محلی برای نوشتن و يک رسانهی صرف نمیدانم بلکه معتقدم
وبلاگ دفتر کار و خانهی مجازی ماست و ما در اين "جهانشهر" علاوه بر ارائهی ديدگاههامان، چون شهروندانی واقعی در حال زندگیکردن با هم هستيم. فلسفهبافی را میگذارم برای يادداشتی ديگر و سرتان را بيش از اين نمیبرم... فقط خواستم بگويم: مهرورزیتان در اين چندروزه در ياد و جانم نشست و میماند... دوستتان دارم و دستتان را به نشان دوستی، به گرمی میفشارم. اگر هم خوشگل هستيد، رویتان را میبوسم (آقايان البته معافاند)!
مهرتان افزون، روزگارتان بهاری باد!
* اين هم عيدیتان. بسياری از راديوها معتقد و متفقاند که آهنگ Down Under بهترين در دههی هشتاد بوده است. من قضاوتی نمیکنم، اما شخصاً آن را بسيار دوست دارم. مال يک گروه استراليائی است به اسم Men At Work که آنرا در 1982 خوانده است.
Men At Work; Down Under
۲۳ نظر:
دروغگو هم دروغگو های قدیم.
لا اقل برو بیایی داشتند.
:))))
پس اشتباه نمیکردم
ای مجيد خالی بند:)))
منکه گفتم بعیده کار نصفه نیمه
ولی خیلی خوب شد دروغ بود خیلی جاها خوندم که دوستدارانتون دور از جون داشتن سکته میکردن و نزدیک بود از فرط غصه خدایی نکرده بلایی سرشان بیاد که من با اجازه تان!!تو دلم براشون میخندیدم که چطور نگرفتن مطلب رو
!!!چقدر حرف زدم
tohfeh!
ما از اولش هم میدانستیم دروغ سیزده است. سعی کن سال دیگه یه دروغ درست و حسابی پیدا کنی از حالا یکسال وقت داری. بیلی و من
خوبه دروغ هم کاریست واسه مامسلمونا /شرقی بفهم و غربی عمل کن
نازی کوچولو! چقده با مزه بودی تو. خیلی شیرین کاریا بلدی. حالا دیگه برو جیشتو بکن و بخواب!
!مجيدجان سلام
حکايت می تواند همچنان باقی بماند باکی نيست! اما، اميدوارم که با دفتری نو و موضوع و متنی نوتر آمده باشی
بله دیگه اینجوری نزدیک بود من تظاهرات راه بندازم و احتمالا عده ای هم سکته کنند:) در ضمن شما هم از مجازی نوشتید و اگر دوست داشتید خوشحال میشوم در وبلاگم نظرتون را بنویسید.
نمیشه که فقط خوشگل ها را بوسید...ملت صداشون در میاد:)
حيف شد واقعا
خیلی بیمزه بود!!!!! انصافن!!
جالب بود این دروغ سیزده. من هم وبلاگم رو روزنامه ای می دونم که همه چیزش دست خودمه
مجید جان سلام ... من، شخصا خوشحالم که آدمهای با تجربه مثل شما در این شهر جوان وجود دارند. امیدوارم که هم در این شهر مجازی و هم در دنیای واقعی موفق و سربلند باشید
درود. من هم وقتی خوندم قراره دیگه ننویسید خیلی ناراحت شدم. حتی رفتم توی اینجور فکرها که چه نومیدی ناجوری بر مخالفان جمهوری اسلامی سایه افکنده! بعد اومدم بگم بیایید دوباره بنویسید با خودم گفتم شاید زشت باشه چون بهرحال "صلاح مملکت خویش، خسروان دانند" و من هم باید به تصمیمتون احترام بذارم. حالا که خوندم شوخی بوده و دوباره مینویسید خوشحال شدم. بابت عیدیتون هم ممنون. مراقب خودتون باشید. سیزده تون بدر، چهارده تون پیروز.
نه!مجيد جان اينكاره نيستي! دروغ گفتن را ميگويم. به همان كار خودت بپردازي بهتر است كه ماچشم انتظارش هستيم. در ضمن بهترين عنواني كه در مورد شما ديدم چيزيست كه خوابگرد گفت: صداي متفاوت
مجيد جان سلام! راستش هزار بار به من گفتي ولي باور نکردم که خسته شدي!! خلاصه خوشحالم ه دروغ سيزده بوده! ...راستي اين بلاگر خيلي منو اذيت مي کنه! فکر کنم فانوس ديگه خيلي بزرگ شده فايلش نمي شه اصلا مطلب پابليش کرد!
باهاتون صحبت مي کنم
یک +دوازده هم مبارکتون باشه / خیرشو ببینین / اینجا باران بود و لبخندی هم از برف /همین ولا غیر
مجید جان خوشحالم که شوخی کرده بودی. البته خیلی مردم آزاری :)
ياران، دوستان و عزيزانم!
کلمات يارای پاسخ و جبران مهرورزیتان نيست. مستاصل ماندهام که چه کنم و چه بگویم! چه توانم کرد جز سپاسگزاری از اينهمه مهری که میورزيد و لطفی که داريد؟ دست و رویتان را میبوسم. دوستتان دارم و در کنارتان هستم و میمانم.
مجيد، دوستتان.
سلام مجید عزیز
خوشحالم که دوباره صفحه وبلاگت را پر از واژه می بینم. امید است واژه هایت هر روز انسانی تر از روز پیش شود.
پایدار باشی
درود بر سرور ارجمندم مجيد زهري. سال شد و پيروزي برايت ارزومندم و از توضيحت سپاسگزارم.
تا باشه از این دروغ ها که زود معلوم بشه
ارسال یک نظر