هر کنش اجتماعی در نفس خود یک بیزنس است، برای اینکه در مغزه، از دو عنصر "عرضه" و "تقاضا" تشکیل مییابد. نوشتن برای مثال از مصادیق بیزنس است: نوشته عرضه میشود برای متقاضیای که آنرا میخواند. کسی اگر حتا برای دل خودش بنویسد، دارد چیزی را به مخاطبی که خودش است عرضه میکند.
پول اساس در بیزنس نیست، بلکه تنها وسیلهی مبادله است. از همین رو، ماهیت یک بیزنس را نمیشود از روی وجود پول در آن سنجید.
کسب شغل همهی انسانهایی است که قطعهای از زنجیر اجتماع را تشکیل دادهاند. بعضی از واژهی "کاسبکار" همچون ناسزا استفاده میکنند که بهنظرم بهتر است در معارف خود زودتر تجدید نظر کنند!
کسی که کارمند است، دارد زمان خودش را به کارفرمایش میفروشد. ماهیت این زمان شامل معلومات آن فرد بههمراه تلاشی است که برای بهرهوری از آن معلومات ارائه میدهد. در این مبادله، کارمند مزد تلاشش را نخست با گرفتن "حس اهمیتداشتن" و سپس با "پول" میگیرد. پول اغلب نخستین عامل در کسب نیست، برای همین است که بسیاری بدون چشمداشت به پول، در امور خیریه، کارهای داوطلبانه و یا کمک به دلبستگان خود شرکت میکنند. هیچکس فقط بهخاطر پول کاری را انجام نمیدهد. انسان نخست از لحاظ عاطفی با یک کار درگیر میشود، بعد از لحاظ عقلی به آن فکر میکند. کسی که معتقد است دارد کاری را بیهیچ چشمداشت "مادی" و فقط برای منافع عامه انجام میدهد، تنها عامل پول را از بیزنس خودش حذف کرده است؛ اما رسیدن به منفعت -که حس اهمیتداشتن است- را نه.
پول اساس در بیزنس نیست، بلکه تنها وسیلهی مبادله است. از همین رو، ماهیت یک بیزنس را نمیشود از روی وجود پول در آن سنجید.
کسب شغل همهی انسانهایی است که قطعهای از زنجیر اجتماع را تشکیل دادهاند. بعضی از واژهی "کاسبکار" همچون ناسزا استفاده میکنند که بهنظرم بهتر است در معارف خود زودتر تجدید نظر کنند!
کسی که کارمند است، دارد زمان خودش را به کارفرمایش میفروشد. ماهیت این زمان شامل معلومات آن فرد بههمراه تلاشی است که برای بهرهوری از آن معلومات ارائه میدهد. در این مبادله، کارمند مزد تلاشش را نخست با گرفتن "حس اهمیتداشتن" و سپس با "پول" میگیرد. پول اغلب نخستین عامل در کسب نیست، برای همین است که بسیاری بدون چشمداشت به پول، در امور خیریه، کارهای داوطلبانه و یا کمک به دلبستگان خود شرکت میکنند. هیچکس فقط بهخاطر پول کاری را انجام نمیدهد. انسان نخست از لحاظ عاطفی با یک کار درگیر میشود، بعد از لحاظ عقلی به آن فکر میکند. کسی که معتقد است دارد کاری را بیهیچ چشمداشت "مادی" و فقط برای منافع عامه انجام میدهد، تنها عامل پول را از بیزنس خودش حذف کرده است؛ اما رسیدن به منفعت -که حس اهمیتداشتن است- را نه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر