یکشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۷
در رثای نبود...
وبلاگ که از زندگی آدم بیرون برود، به چندی نمیکشد که آرامش از آنیکی در تو میآید. امتحان کنید تا به درک مشترک با من برسید! ولی موضوع این است که هر چیزی که برود -فرقی هم نمیکند که چه باشد- درست از همان و در همان نقطهای که پر کشیده، تکهحجمی باقی میگذارد پر از خالی! این حجم کوچک و بزرگیاش بسته به جایگاهی است که آن چیز در زندگی فرد داشته. با تمام این اوصاف، میزان کموکاست را که کنار بگذاریم، این واقعیت است که چشم میزند: هیچکس تا به حال ندیده که نقطهای تهی پر شود... آنچه پررنگتر از هر چه میماند "هیچ" است و فقط هیچ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
در رثای بود باید سرود
به هر دلیل که آمده باشی، خوش آمدی! که کاش بمانی با ما، شده به سلامی گفتن و علیکی شنفتن! دلیل رفتنت را هم خوش است!سلام بر مجید عزیز!
مسعود عزیز، در رثای "بود" نمیشود سرود، چه "رثا" خود دلالتی است بر آنچه دیگر نیست.
سام عزیز، مهر و حرمتات افزون باد!
ارسال یک نظر