وقتی به واژهی "مردم" در یک گزارش رسانهای میرسیم، ناخودآگاه این تصویر در ذهنمان نقش میبندد: "بدنهی جامعه یعنی مردم عملی قابل اعتماد و برحق انجام داده است، حتا اگر این عمل با موازین عقلی نخواند". در اینگونه گزارشها واژهی "مردم" مرکز ثقل همهی آن چیزی است که قرار است گفته شود. بهعبارتی، اصل خبر یا نظری که قرار است با این گزارش به مخاطب منتقل شود خودش را پشت واژهای کاملاً موجه پنهان کرده و به سرشت "بیگناه" آن آذین شده است.
این اما تمام ماجرا نیست: تصویر ذهنی ما آنجا کامل میشود که هر کس و هر چیزی را که این "مردم" بر علیه آن قد علم کرده باشند "ناحق" و باطل بهشمار میآوریم. سیستم ذهنیتساز رسانه، با استفادهی ابزاری از بار معنایی واژهی "مردم"، به افکار عمومی آنگونه که میخواهد جهت میدهد و همین موضوع جایگاه این واژهی کلیدی را بس یگانه ساخته است. جالب اینجاست که تمامی رسانههای موجود -چه در ممالک دموکراتیک و چه در سیستمهای استبدادی- عیناً به همین شکل افکار عمومی میسازند، زیرا هیچ دولتی نیست که خودش را مدافع مردم نداند! این دقیقاً نقطهی اشتراک نظامهای دموکراتیک با پوپولیست است، چون اولی خودش را منتخب آرای مردم میداند و دومی خود را برآمده از بطن تودهها و لاجرم تحت پشتیبانی کامل آنان.
در یک خبر هر جا که از مردم یاد شد، دو گروه در حال معرفی هستند: کسانی که حق با آنهاست که "مردم" نام دارند و آنها که حق ندارند و آدمهای بد داستان قلمداد میشوند که این مردم در مقابل آنان دست به عملی زدهاند. بنابراین، رسانه هر جا و در هر موقعیتی که در حال القای یک نظر به مخاطب باشد، به آن رنگ و لعاب "مردمی" میزند و آنان را که میخواهد خراب کند، "نامردمان" معرفی میکند.
شوربختانه در دنیای کنونی، رسانهها از وظیفهی اصلی خود که "خبررسانی" بیدخل و تصرف است بسیار دور شدهاند و در یک دگردیسی، به "خبرسازی" روی آوردهاند. یعنی بهواقع رسانهای که قرار بود رکن اصلی دموکراسی باشد و در ظلمات فراگیر شمعی بیافروزد، به بازوی تاریکخانهی قدرت تبدیل شده است و برای جاانداختن امیال آن، جاده صاف میکند و افکار عمومی میسازد.
اینجا بد نیست مثالی بیاوریم تا موضوع بهتر جا بیافتد. خبرگزاری آلمان "دویچهوله" در خبری (22 سپتامبر) چنین آورده است:
«مردم لیبی در بنغازی در تظاهراتی علیه شبهنظامیان به مقر گروهی که گفته میشود عامل حمله به سفارت آمریکا است حمله کردند. ..»
ما در اینجا قصد نداریم که سازماندهندهی اینگونه تظاهراتها و خاستگاه آنرا شناسایی کنیم؛ حتا قدمی بهپیش، قصد قضاوت در کل ماجرا را نیز نداریم. هدف ما اینجا تنها نشاندادن استفادهی ابزاری رسانه از واژهی معصوم "مردم" است.
در همین یک خط، به سادگی مشاهده میکنید که حق با کیست (طبعاً مردم) و آنها که مورد حمله قرار گرفتهاند اصلاً مردم به حساب نمیآیند! باقی متن نیز تنها سعیای است در اثبات تز خبر که بر پیشانی آن نشسته است. در خبر رسانهی دموکراتیک، آنها که به سفارت آمریکا ریختهاند "شبهنظامیان"ی خودسر شمارده میشوند، اگر رویشان بشود اصلاً میگویند اینها را القاعده سازماندهی کرده، اما جالب اینجاست که همین افراد موقعی که داشتند بر علیه قذافی میجنگیدند "مردم" خوانده میشدند! در نظام اسلامی میهن ما نیز مخالفین در تظاهرات خیابانی"اشرار" هستند و آنها که به راهپیمایی روز قدس میروند مردم. در مصر هفتاد میلیونی، کمتر از صد هزار نفر بر علیه مبارک به خیابان آمدند، اما رسانهی مسلط این عده را "مردم" نامید و باقی شصتوخردهای جمعیت را اصلاً بهحساب نیاورد. وقتی تعدادی از گارد مبارک به تظاهرات یورش آوردند، چنان این موضوع را در بوق کرد و وحشت تولید کرد که همه بر مظلومیت این مردم گریستند...
با اینگونه خبرسازی، رسانه قصد دارد دهن منتقدینی را ببندد که به کل پروژهی دموکراتیکسازی کشورهای خاورمیانه به دیدهی شک مینگرند و بگوید که مسیر کاملاً "دموکراتیک" روی کار آمدن اسلامیون در این کشورها را قدرت مسلط هموار نکرده است. در واقع میخواهند از بدبینشدن افکار عمومی وحشتزده (از رخداد مهیب کشتن سفیر آمریکا و ریختن به سفارت) به انقلابهای خودساخته و یکشبهی چند کشور عربی پیشگیری کنند. وقتی هستهی فکری رسانهای در دنیای امروز را بشناسیم، کمتر هیجانزده میشویم و بیشتر میاندیشیم... و این مسیر رو به آگاهی است.
این اما تمام ماجرا نیست: تصویر ذهنی ما آنجا کامل میشود که هر کس و هر چیزی را که این "مردم" بر علیه آن قد علم کرده باشند "ناحق" و باطل بهشمار میآوریم. سیستم ذهنیتساز رسانه، با استفادهی ابزاری از بار معنایی واژهی "مردم"، به افکار عمومی آنگونه که میخواهد جهت میدهد و همین موضوع جایگاه این واژهی کلیدی را بس یگانه ساخته است. جالب اینجاست که تمامی رسانههای موجود -چه در ممالک دموکراتیک و چه در سیستمهای استبدادی- عیناً به همین شکل افکار عمومی میسازند، زیرا هیچ دولتی نیست که خودش را مدافع مردم نداند! این دقیقاً نقطهی اشتراک نظامهای دموکراتیک با پوپولیست است، چون اولی خودش را منتخب آرای مردم میداند و دومی خود را برآمده از بطن تودهها و لاجرم تحت پشتیبانی کامل آنان.
در یک خبر هر جا که از مردم یاد شد، دو گروه در حال معرفی هستند: کسانی که حق با آنهاست که "مردم" نام دارند و آنها که حق ندارند و آدمهای بد داستان قلمداد میشوند که این مردم در مقابل آنان دست به عملی زدهاند. بنابراین، رسانه هر جا و در هر موقعیتی که در حال القای یک نظر به مخاطب باشد، به آن رنگ و لعاب "مردمی" میزند و آنان را که میخواهد خراب کند، "نامردمان" معرفی میکند.
شوربختانه در دنیای کنونی، رسانهها از وظیفهی اصلی خود که "خبررسانی" بیدخل و تصرف است بسیار دور شدهاند و در یک دگردیسی، به "خبرسازی" روی آوردهاند. یعنی بهواقع رسانهای که قرار بود رکن اصلی دموکراسی باشد و در ظلمات فراگیر شمعی بیافروزد، به بازوی تاریکخانهی قدرت تبدیل شده است و برای جاانداختن امیال آن، جاده صاف میکند و افکار عمومی میسازد.
اینجا بد نیست مثالی بیاوریم تا موضوع بهتر جا بیافتد. خبرگزاری آلمان "دویچهوله" در خبری (22 سپتامبر) چنین آورده است:
«مردم لیبی در بنغازی در تظاهراتی علیه شبهنظامیان به مقر گروهی که گفته میشود عامل حمله به سفارت آمریکا است حمله کردند. ..»
ما در اینجا قصد نداریم که سازماندهندهی اینگونه تظاهراتها و خاستگاه آنرا شناسایی کنیم؛ حتا قدمی بهپیش، قصد قضاوت در کل ماجرا را نیز نداریم. هدف ما اینجا تنها نشاندادن استفادهی ابزاری رسانه از واژهی معصوم "مردم" است.
در همین یک خط، به سادگی مشاهده میکنید که حق با کیست (طبعاً مردم) و آنها که مورد حمله قرار گرفتهاند اصلاً مردم به حساب نمیآیند! باقی متن نیز تنها سعیای است در اثبات تز خبر که بر پیشانی آن نشسته است. در خبر رسانهی دموکراتیک، آنها که به سفارت آمریکا ریختهاند "شبهنظامیان"ی خودسر شمارده میشوند، اگر رویشان بشود اصلاً میگویند اینها را القاعده سازماندهی کرده، اما جالب اینجاست که همین افراد موقعی که داشتند بر علیه قذافی میجنگیدند "مردم" خوانده میشدند! در نظام اسلامی میهن ما نیز مخالفین در تظاهرات خیابانی"اشرار" هستند و آنها که به راهپیمایی روز قدس میروند مردم. در مصر هفتاد میلیونی، کمتر از صد هزار نفر بر علیه مبارک به خیابان آمدند، اما رسانهی مسلط این عده را "مردم" نامید و باقی شصتوخردهای جمعیت را اصلاً بهحساب نیاورد. وقتی تعدادی از گارد مبارک به تظاهرات یورش آوردند، چنان این موضوع را در بوق کرد و وحشت تولید کرد که همه بر مظلومیت این مردم گریستند...
با اینگونه خبرسازی، رسانه قصد دارد دهن منتقدینی را ببندد که به کل پروژهی دموکراتیکسازی کشورهای خاورمیانه به دیدهی شک مینگرند و بگوید که مسیر کاملاً "دموکراتیک" روی کار آمدن اسلامیون در این کشورها را قدرت مسلط هموار نکرده است. در واقع میخواهند از بدبینشدن افکار عمومی وحشتزده (از رخداد مهیب کشتن سفیر آمریکا و ریختن به سفارت) به انقلابهای خودساخته و یکشبهی چند کشور عربی پیشگیری کنند. وقتی هستهی فکری رسانهای در دنیای امروز را بشناسیم، کمتر هیجانزده میشویم و بیشتر میاندیشیم... و این مسیر رو به آگاهی است.
۳ نظر:
اینها پیامهایی است که دوستان در فیسبوک زیر یادداشت من گذاشتهاند. برای ماندگاری، اینجا میگذارمشان.
Reza Rashidpour:
وقتی هستهی فکری رسانهای در دنیای امروز را بشناسیم، کمتر هیجانزده میشویم و بیشتر میاندیشیم... ( بر گرفته از متن).
Azadeh Sepehri:
مجید عزیز، فکر میکنم تو خودت یک ذهنیت مثبت نسبت به "حرکت مردم" داری. وگرنه اعمال جمعی مردم به خودی خود مثبت یا منفی نیست، بلکه بستگی به موردش داره. اینکه مردم چه به صورت جمعی و چه به شکل فردی، تحت تاثیر "عوامل بیرونی" قرار دارند، این در ذات بشره. حالا در دورانی افراد تحت تاثیر ریش سفیدان قبیله بودند، امروز میشه گفت بیشتر تحت تاثیر رسانه ها هستند. رسانه ها هم جزیی از جامعه هستند و تقریبا همگام با اون حرکت میکنند. اگر اینطور نباشه، قادر به تاثیرگذاری نیستند. نمونه ش رو در کشورهایی مثل ایران می بینیم، که چون با جامعه حرکت نمیکنند، مردم چندان اعتمادی به رسانه های داخلی ندارند و سعی میکنند از طریق رسانه های خارج از کشور نیازهاشون رو برطرف کنند (اخبار، فیلم، ورزش، موزیک، سرگرمی). و درست به دلیل همین جمهوری اسلامی سالهاست داره سعی میکنه رسانه هاش رو کمی با نیازها و انتظارات مردم تطبیق بده. ولی از اونجا که فاصله بین مردم و رژیم خیلی زیاده، چندان موفقیتی نصیبش نشده.
Majid Zohari:
با بخشهایی از نظرت موافقم، اما در جزییات اختلاف داریم. مقایسهی رسانهی امروزی با ریش سفید قبیله چندان دقیق نیست، برای اینکه بُرد تاثیرگذاری آن در زندگی جمعی متفاوت است. به نظر من، "رسانهی مسلط" در زندگی جوامع امروزی حرف اول را میزند و خیلی جلوتر از جامعه و رژیمها حرکت میکند. من همین مسئله را در یادداشت کوتاه خودم شرح دادهام. منظورم این است که رسانه با ما همقدم نمیشود و آگاهمان نمیکند، بلکه به ما خط میدهد که چطور بیاندیشیم. این از لحاظ من خطرناک است و آن مسیر دموکراتیکی نیست که آرزویش را داشتیم.
من طبعاً رسانهی جهان آزاد را با کشورهای توتالیتر همسان نمیدانم، اما با اساس کار رسانهای در دنیای امروز مشکل دارم و آنرا جداشده از آن هدفی میدانم که اصلاً رسانه برایش بهوجود آمد (خبررسانی). ضمناً بیشتر مراد من در یادداشتم "رسانهی مسلط" است که کارش شده تلقین ذهنیت به افراد و آموزش این اصل که مردم چطور باید فکر کنند. مثال لیبی را هم آوردهام. آیا تو که جامعهشناس هستی، قبول داری که از عنصر "مردم" در رسانهها دارد سوء استفادهی ابزاری میشود؟ ازت ممنونم آزاده جان.
Azadeh Sepehri:
من نه به عنوان جامعه شناس (که صلاحیتش را هم ندارم)، بلکه به عنوان یک ناظر معمولی نظر میدم. از نظر من رسانه ها یکدست نیستند و بخشهای مختلف جامعه رو نمایندگی میکنن. منظورم این نیست که بین فلان کانال تلویزیونی و فلان نشریه تفاوت وجود داشته باشه، بلکه در خود یک رسانه مشخص، دیدگاههای گروههای اجتماعی مختلف بازتاب پیدا میکنند. برای همین هم هست که امروز فلان رسانه از دید تو از "مردم" استفاده ابزاری میکنه، و فردا همون رسانه از دید یکی دیگه بیخودی به سرمایه داران یا سیاستمداران گیر میده و از اونها "سواستفاده" میکنه. اگر با دقت به مناظراتی که بین دست اندرکاران رسانه های گوناگون انجام میگیره نگاه کنیم، می بینیم که نظرات مختلفی رو نمایندگی میکنن. مخصوصا بر سر اینکه چه راههایی برای مقابله با معضلات و مشکلات و خطرات واقعی و احتمالی وجود داره، نظراتشون خیلی متفاوته. البته این نظر منه و شاید اشتباه باشه. منم ازت ممنونم
...ادامه در کامنت بعدی.
ادامه...
Majid Zohari:
من با نگاه سراسر نسبیتگرای تو مخالفم و آنرا نه شیوهی تحلیل موشکافانه میدانم و نه حتا قانعکننده برای خود تو که گویندهاش هستی و دیدهام که همیشه به ظرافتها توجه داری. ما وقتی به ظن تو بپذیریم که کار رسانه خیلی "طبیعی" است، چون هر رسانهای نظر عدهای را نمایندگی میکند، اصولاً نمیتوانیم نقطهی اشتراک رسانههایی را درک کنیم که باطناً بایستی متفاوت باشند، اما سر موضوعات خاصی به توافقی ضمنی میرسند. مثلاً سر همین قضیهی حملهی عدهای از مردم به سفارت آمریکا در لیبی که در واقع سنت کشورهای انقلابزدهی اسلامی شده، اروپای رقیب آمریکا، عیناً همان حرفهایی را میزند که آمریکا میزند و آمریکا دوست دارد. چپ و راست عیناً یک نظر مشترک را بازتاب میدهند و میشوند بلندگوی سیاست حاکم: این عده مردم لیبی نیستند و فقط عدهای "شبه نظامی" هستند. اما همین رسانههای متفاوت وقتی در مقابل پرسش سادهی آدمی مثل من قرار میگیرند که میپرسم "چرا همین عده موقعی که با قذافی میجنگیدند مردم بودند و بهشان اسلحه و کمک مجانی میدادید، اما حالا که با خط شما نمیخوانند شدهاند شبه نظامی"، بلافاصله انگ "طرفداری از تئوری توطئه" میزنند تا منتقد را خاموش کنند! البته من ابایی ندارم که بگویم در اینجور مسائل توطئه میبینم، آنهم بهطور خیلی روشن:) کلاً فکر میکنم هنگام تحلیل پدیدارشناختی پدیدهای فراگیر مثل رسانه نمیشود نسبیتگرا بود، برای اینکه همهی رفتارهای رسانهای برایمان خیلی "طبیعی" جلوه میکند و آنوقت است که نمیتوانیم میان خطوط را بخوانیم و مغزهی سیاسی رفتارهای در ظاهر غیر سیاسی را کشف کنیم. سپاس از همراهیات.
Azadeh Sepehri:
"مردم" یک عنصر ثابت نیست. من و تو میتونیم امروز در یک حرکت گسترده اجتماعی حضور داشته باشیم و جزو مردم به شمار بیاییم، و فردا در قدرت قرار بگیریم و جزو حکومتیان محسوب بشیم، یا یک گروه تروریستی تشکیل بدیم و در حاشیه اجتماع فعالیت داشته باشیم. به نظر من مشکل تو اینه که یک تئوری از پیش پرداخته تو ذهنت هست (تئوری توطئه) و بعد همه واقعیات رو با اون تطبیق میدی و نه برعکس. وگرنه مشخصه که وقتی بخش بزرگی از یک جامعه علیه حکومت به پا میخیزه، نمیشه اونها رو گروه شبه نظامی لقب داد. و مشخصه که وقتی عده ای که تا دیروز کنار مردم میجنگیدند، امروز دور از مردم برای خودشون مشغول فعالیت های تروریستی هستند، جزو گروه های حاشیه ای به حساب بیان.
Farhad Tabatabaei:
با درود خدمت مجید گرامی و خانم سپهری
مجید گرامی بر مبنای یک فرض نادرست گزاره هایی را طرح کرده اند و آن هم تاکید بر واژه مردم در رسانه هاست. من با رسانه فارسی زبان کاری کاری ندارم زیرا در ایران دارای یک حکومت توتالیتر استفاده ابزاری از مردم طبیعیست و در خارج هم که هیچ چیز بین ایرانیان سر جای خود نیست.
اما تعجبم آنجاست که مجید عزیز این موضوع را به رسانه های غربی هم نسبت می دهد. شما هرگز در هیچ رسانه معتبر انگلیسی زبان استفاده از کلمه مردم یا ملت را دراین قضایا نمی بینید. بلکه به طور مشخص می گویند به عنوان مثال: طرفداران اسد یا ارتش و مخالفین را هم rebelsمی نامند. یا در حالت مصر که حالت تظاهرات آرام داشت ا زمخالفین مبارک یا حکومت نام می برند. در زمان قذافی هم به همچنین. ممکن است در جائی بگویندpeople در فلان جا آن کار را کردند. اما نیک می دانیم اینجا اگر در فارسی ترجمه مردم کنند ترجمه نادرست است. کلمه peopleاینجا به معنای افراد است. در لیبرال دموکراسی های غربی پلورالیسم یک اصل بدیهی است و هیچ کس نمی آید از مردم یا ملت استفاده کند زیرا همه میدانند مردم هزار رقم فکر مختلف دارند.
Azadeh Sepehri @Farhad Tabatabaei:
فکر میکنم حق با شما باشه. من گول آقا مجید رو خوردم :))
ادامه در کامنت بعدی...
اینهم باقی کامنتها:
Majid Zohari:
دوستان لطفاً قبل از اینکه نوشابه برای هم باز کنید، اجازه بدهید این حقیر نیز چند کلمه عرض کند!
آزادهی عزیز اتفاقاً برعکس، من فکر میکنم دوستانی مثل شما با پیشفرضی "سیاسی" تصمیمشان را از قبل راجع به موضوعات گرفتهاند و کمترین شکی نیز برای شناسایی مجدد مسائل و دیدن وقایع از زاویهی دیگر به خود راه نمیدهند. به همین دلیل است که برای شما، یک فرد میتواند جزءی از مردم باشد و اسلحه هم داشته باشد و آدم هم بکشد،اما همین فرد، فردا که اسلحهاش را روی دیگری گرفت و با موازین سیاسی شما نخواند، دیگر مردم نیست! نه قربان، این ملاک شناخت مردم از طرف من نیست و نخواهد بود، برای اینکه مردم برای من "عوامل سیاسی" نیستند. همین روند را در رسانههای مسلط میبینیم و من در یادداشت کوتاه خودم به آن اشارهی مشخص داشتهام.
دومین اشکال نگاه شما، حضور دائم در طرز تفکر اومانیستی است. یعنی در این طرز نگاه، باز اگر کسی با موازین ساختاری تعریف انسان از لحاظ شما نخواند، مردم بهحساب نمیآید. برای همین حکومت را عنصری خارج از مردم فرض میکنید؛ به این فهرست تروریست و الخ را نیز اضافه کردهاید و اینها هیچکدام مردم نیستند. با این چوبخط و با گشتن دنبال مقصر به عنوان "عنصر خارجی"، هیچوقت راه حلی برای مسائل نمیتوان یافت که هیچ، حتا از تحلیل درست آنها نیز درخواهیم ماند. اما عجیب اینجاست که باز دم از "تفاوت"ها در مردم میزنید، اما این تفاوتها را در پراکتیس اجتماعی به رسمیت نمیشناسید و میگویید "مردم در مقابل قدرت" (نگاه چپ اومانیستی). اومانیسم نیز با قداستبخشیدن به عنصر مردم، از آن استفادهی ابزاری میکند و تعریفی از مردم ارائه میکند که اصلاً با واقعیت موجود نمیخواند. عزیز جان اجازه بدهید شناخت ما از ماهیت ساختار اجتماع بر اساس عملکرد و قدرت افراد نباشد و اول همه را مردم بدانیم و بعد راجع به عملشان قضاوت کنیم. دوم اینکه قدرت عنصری جدای از مردم نیست و قدرت در بستر اجتماع و در دست مردم در چرخش است. ما اگر روی این تز توافق داشتیم، راجع به بقیهی مسائل هم میتوانیم حرف بزنیم.
Azadeh Sepehri:
اتفاقا یکی از خوبی های فیسبوک اینه که توش میشه برای همدیگه نوشابه هم باز کرد. چه اشکالی داره؟ همه ش که نباید تو سر و کله هم بزنیم! میگن دوری و دوستی :)))
Majid Zohari:
و اما فرهاد عزیز، از لطف و عنایت همیشگیات، اگر به متن نوشته نیز بیشتر عنایت میداشتی، میدیدی که من خبر را مستقیماً از خود دویچهوله کپی کردهام و کاملاً "روی عنصر" مردم دست گذاشته است.
Majid Zohari:
... از قضا، اینروزها پوپولیسم در رسانههای غربی و بهویژه انگلیسیزبان بیداد میکند و نمونهاش همین حضرات سیانان و فاکسنیوز هستند (خصوصاً در دوران انتخابات).
شما در واقع خودت به خودت جواب دادهای وقتی مینویسی: «شما هرگز در هیچ رسانه معتبر انگلیسی زبان استفاده از کلمه مردم یا ملت را دراین قضایا نمی بینید. بلکه به طور مشخص می گویند به عنوان مثال: طرفداران اسد یا ارتش و مخالفین را هم rebelsمی نامند...»
دقیقاً نکتهی ظریف همینجاست و باید به این تقسیمبندی توجه کرد، برای اینکه بار معنایی هر واژه در متن با واژهی مشابهاش گاه کاملاً متفاوت میشود. تقسیمبندی و نامگذاری گروههای اجتماعی در رسانههای غربی بر اساس نگرش و عملکرد سیاسی آنها و ملزومات نگرشی آن رسانه (خصوصاً رسانهی مسلط) شکل میگیرد. به همین لحاظ، یک فرد ثابت امروز جزو مردم است و فردا ضد مردم. اما باید اندیشید که این مردم واقعاً چیست و چرا بهکار میرود. طبعاً مردم عنصر پاکی است که هر کس در مقابل آن باشد ناپاک است. به همین خاطر، هر جا ملزومات استراتژیک سیاسی رسانه و اسپانسرها و خط فکریاش ایجاب کند، فردی را مردم نام مینهد یا این لقب را از او میگیرد. واژهی مردم در واقع مورد استفادهی ابزاری قرار میگیرد، زیرا یک "لقب" است و تعریفی سیاسی برای یک فرد.
هر پرسشی بود در خدمتم.
موفق باشید.
ارسال یک نظر