"ازکامیونیتیهای موفق در کانادا بیاموزیم!" به قلم دکتر محمد تاجدولتی (سلام
تورنتو: شمارهی 652، پنج دسامبر) یادداشتی آسیبشناسانه است که نکات تاملبرانگیزی در درون خود
دارد. بهانهی این یادداشت، حضور جاستین ترودو در جمع کانون یهودیان است و خود متن
نیز بر اساس مقایسهی جامعهی یهودی تورنتو با جامعهی ایرانی شالوده ریخته شده
است. مشکل اما اینجاست که این یادداشت فقط به برشمردن تعدادی از گرفتاریهای
ماهیتی جامعهی ایرانی بسنده میکند و هیچ راهِ حلی ارائه نمیدهد! شاید نویسنده
ارائهی راهِ حل را وظیفهی خود نداند؟ بحث اما اینجاست که دیدن بیماری بدون اینکه
درمانی برای آنها ارائه شود، نهتنها کمکی به بهبود بیمار نمیکند، بلکه گاه غیر
مستقیم وجودِ راههای بهبود را نیز نادیده میگیرد.
جامعه چیست؟
هنگامی که سخن از "جامعه" بهمیان میآید، نخستین
پرسشی که در ذهن میدرخشد این است که "جامعه واقعاً چیست"؟ بهعبارتی،
برای اینکه درکی پدیدارشناسانه از این لغت یا مفهوم داشته باشیم، باید تعریفی از
آن بهدست دهیم. این تعریف بسته به نوع گفتمانی که در آن حضور دارد، میتواند
پیچیده و یا ساده باشد، اما به هر حال شاخصههایی را رونمایی میکند که برای فهم
پایهریزی یک جامعه ضروری هستند.
جامعه در سادهترین گفتار، متشکل از جمعی از انسانها است
که بر اساس تعلقات ملی، هویتی، تاریخی، فرهنگی، دینی، فکری، معرفتشناسی،
استانداردهای کیفیتی، روانشناسی و آرزوها، یا تعدادی از این عناصر، حال با شدت و
ضعفهایی، از لحاظ فیزیکی یا ذهنی در کنار هم زندگی کنند. این عناصر، وقتی در هم
قفل شوند، این تعداد افراد را کنار هم در شکل جامعه نگه میدارند و تعریف میکنند.
از روی همین عناصر است که این تعداد افراد خود را به شکل یک مجموعه نامگذاری میکنند:
جامعهی یهودیان، جامعهی ایرانیان، جامعهی... حال بسته به موضوع تحقیق، این
جامعه را میشود در شکل یک کل دید، یا به زیرمجموعههایی تقسیم کرد.
جامعه یا جمعیت؟
صرفاً جمعشدن تعدادی انسان در کنار هم به جمعشان هویت
"جامعه" نمیدهد. هر جامعه نیازمند شاخصههایی است که با یکدیگر همسو
هستند و چون قطعات یک پازل، با قفلشدن در کنار هم به ساخت تصویر کلی میانجامند.
نوع چینش این عناصر اما، بسته به تعریف خاصی که ما از جامعه داریم، اغلب فرق میکند.
مثلاً هنگامی که سخن از "جامعهی مسلمانان کانادا" بهمیان میآید،
داربست این جامعه دین اسلام است، اما وقتی گفته میشود جامعهی ریچموندهیل، مسئلهی
دین بهکنار میرود و حضور در جغرافیا زیر نظر شهرداری ریچموندهیل با سلسلهمراتب
اداری و بروکراتیک مد نظر قرار میگیرد.
حضور نهادها و انجمنها
از عوامل تشکیلدهندهی هر جامعهای در هر شکل با هر میزان،
"نهاد" است. ایجاد نهاد، یکی از عواملی است که سطح یک جمعیت را به مرتبهی
جامعه برمیکشد. پرسش اما این است که چه ضرورتی باعث تشکیل یک نهاد یا انجمن میشود؟
لازم به توضیح است که تنها با ایجاد یک نهاد یا انجمن، نمیشود جامعهای پایهریزی
کرد. یک نهاد میتواند فراجامعهای باشد: مثلاً انجمن نویسندگان به زبان انگلیسی،
یا گروه نوازندگان پیانو یا الخ. تنها نهادی میتواند سنگ بنای یک جامعه شود یا
لااقل به نطفهبستن آن کمک کند که بر اساس "تعلقات مشترک و بنیادی" آن
جمعیت شکل گرفته باشد.
شالودهریزی جامعه
گفتن از "تعلقات مشترک" یادآور این نکتهی کلیدی
است که ساخت یک جامعه بدون اشتراکات ممکن نیست. از این رو، یک جامعه بر اشتراکات
اعضای خود متمرکز است و از عمدهکردن اختلافات میپرهیزد. فقدان چنین رویکردی، یکی
از گرفتاریهای عمدهی ایرانیان تورنتو است. مشکل این است که ما بیش از آنکه به
شناسایی اشتراکات فکری و ریشهای خود بپردازیم و آنها را وسیع کنیم، بر اختلافات
دقت داریم و همین امر به تولید شکافهای متعدد و چند-شاخه-شدن ایرانیان دامن زده
است. ما در مقام نقاد، همیشه معترفیم که نهادی جدی برای حضور اجتماعی نداریم، اما
توجه نمیکنیم که ساخت هر نهادی مستلزم همفکری و همدلی شماری از افراد است و بدون
پی، هیچ ساختمانی ساخته نمیشود.
آنچه بسیاری از ما را گرد هم میآورد، تعلقات مشترک سیاسی
است. اما بایستی توجه کرد که تعلقات سیاسی به هیچ وجه مصالح خوبی برای ساخت یک
جامعه نیست، زیرا جامعهای سالم و پویا لازم است که مجتمعی از تفکرات گوناگون
سیاسی باشد. در تعریف مدرن از ملت، باورمندی به دین خاصی نیز محوریت در پیریزی یک
جامعه نمیتواند باشد.
برای اینکه در وضع فعلی تغییری ایجاد شود، لازم است نخست
به ضرورت این تغییر پی برد. ممکن است برای بعضی همین وضع ایدهآل باشد که یقیناً
مخاطب این یادداشت آنها نیستند! برای اینکه ایرانیان در جامعهی تورنتو به شکل
جامعهای واحد و با هویت و وزن درآیند، بایستی ابتدا ایرانیبودن خود را بهرسمیت
بشناسند و به آن مفتخر باشند. نمیشود تفکر فناتیک قومی داشت و ضمناً خود را عضوی
از یک ملت دانست. لازم است زبان فارسی را زبان اصلی و هویتی ایرانیان بدانند و هر
کس ساز خودش را نزند. در کنارش، بر دیگر اشتراکات تاکید شود، مثل جشنهای ملی،
افتخارات تاریخی، برجستگیهای هویتی و الا آخر. هر یک از این اشتراکات باید پایهای
بشود برای نشستن کنار هم. نیز لازم است که ایران در نظامی سیاسی تعریف نشود. نظامها
میآیند و میروند و ایران متسحکم برجا میماند. ارمنیها بیش از یک قرن در اقصا
نقاط ایران زندگی کردند و هویت و زبان خود را بهخوبی حفظ کردند و همیشه نیز
احترام داشتهاند. ما به جای اینکه ذرهبین دست بگیریم و همدیگر را قضاوت کنیم و
دنبال اختلافات بگردیم، بهتر است با همان شور اشتراکات را بین خود کشف و عمده
کنیم. اختلافات همیشه و بین همهی ملیتها وجود دارد، اما با انعطافپذیری میشود
آنها را کنار زد و حلشان کرد. اختلاف در دیدگاه که اصولاً بسیار مفید است و باعث
ارتقای فکر میشود. اهمیتدادن به تفاوتها خوب است به شرطی که مسئلهی عمدهی ما
نشود و اشتراکات را کمرنگ نکند.
توضیح:
این یادداشت در نشریهی سلام تورنتو (شمارهی 653، دوازده دسامبر 2013) منتشر شده است. [پیوند]
:: این نویسنده را در فیسبوک پی بگیرید: [اینجا]
این یادداشت در نشریهی سلام تورنتو (شمارهی 653، دوازده دسامبر 2013) منتشر شده است. [پیوند]
:: این نویسنده را در فیسبوک پی بگیرید: [اینجا]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر