در اين مختصر -امّا- بد نيست به نکتهای اساسی اشاره کنم که اتفاقاً گفتهی همين مشاور پناهندگی است و من در تأييد گفته شاهد میآورمش:
«رفتار ما را نشان خصلت فرهنگی ما نمیدانند بلکه دليلی برای ضديت ما با خارجیها قلمداد میکنند».
اين خانم آلمانی -ناخودآگاه- کليد شناخت ماهيت "نژادپرستی اروپايی" را بهدست میدهد که چيزی جز "خصلت فرهنگی" آن ديار و مردمش نيست. راهنيامدن اروپايیها با تحوّلات اجتماعی ممالک خودشان دقيقاً برمیگردد به خصلت منجمد فرهنگیشان؛ خصلتی که اروپا را اروپای اوايل قرن بيستم و ماقبل آن میبيند و چشم ندارد بافت متغيّر خودش را نظاره کند. اروپايیها -با يکدندهگیای مثالزدنی- اصرار میورزند که هر خارجی که آنجا آمده را در خود حل کنند، بدون اينکه به هويت، ريشه و ساختار فکری او شأنی درخور دهند. یعنی بهواقع هم خر را میخواهند، هم خرما را؛ نه او را چون خود "اروپايی" میدانند، و نه میپذيرند که چيز ديگریست! اين يعنی تصوّری محال و در دنيای ما از رده خارج.
فرصت شد مسئله را باز میکنيم...
۴ نظر:
مجيد عزي با سلام مطلبي دررابطه با آخرين پست ات در وبلاگم نوشته ام جهت اطلاع عرض شد. ضمنا سعي کردم ترک بک بگذارم متأسفانه نشد. شاد وخوش باشي
فردی که وطن،زادگاه ندارد،باید در نوشته هایش زندگی کند
آدورنو(minima moralia)
دوست عزیز ، مجید ، مدتها است که
مطلبی ، مقاله ای نمی نویسی
چوبینه
ممنون از تو یار مهربان.
هنوز فرصت نکردهام بخوانماش. در اوّلين فرصت، بحث را با کمک هم باز میکنيم.
سبز و خرم باشی.
دوست ارجمندم!
اين روزها شانس برای نوشتن کم دست میدهد. شايد بعداً بهتر شد...
پايدار باشی.
ارسال یک نظر