شما وقتی برای کسی که مثلا انگلیسی نمیفهمد موضوعی را توضیح میدهید، هر چقدر دقیق توضیح بدهید و هر چقدر او باهوش باشد، باز حرف شما را نخواهد فهمید! زبان مشترک در نقطهای مرتفعتر از هوش افراد میایستد.
اگر سعی کنید برای کسی که بستر فکری یا درک مشترک با شما ندارد موضوعی را بشکافید، به نقطهای مشترک نخواهید رسید. دلیلش به سادگی، همان فقدان درک مشترک است. انسان برای رسیدن به درک مشترک، نیازمند تجربه کردن و زیستن در فضایی یکسان یا همسان، و حضور در فضای حسی مشترک است. پرورش حسی-تجربی انسان به ادراک مشترک میانجامد.
زبان و درک مشترک سازنده مبانیای هستند که همزیستی انسانی را ممکن میکنند. این مبانی همان قراردادهای اجتماعی و قوانین نانوشتهای هستند که در لایههای اجتماع توسط شهروندان اجرا میشوند، بدون اینکه دستگاه قانونگذار/پلیس ضامن اجرای آنها باشند.
آدمهایی که زبان و درک مشترک ندارند، عملاً قادر به همزیستی مسالمتآمیز نیستند، زیرا از یک جنس نیستند. تنها راه نگهداشتن افرادی ناهمگون کنار همدیگر در یک جامعه، آتوریته دولتی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر