
شاید عجیب باشد، ولی یکی از پیشروترین کشورها در راه بازیابی حقوق زنان همین ایران خودمان است. مبارزه برای رهایی زن از چنگال عقبماندگی جامعهی مردسالار، در ایران بیش از صد سال قدمت دارد.
یکی از پیشروترین انجمنهای احقاق حقوق زنان، جمعیت نسوان وطنخواه بود. در ویکیپدیا، پای "جمعیت نسوان وطنخواه" این توضیح نقش بسته است:
جمعیت نسوان وطنخواه (۱۳۰۱–۱۳۱۲) یکی از سازمانهای رادیکال شناخته شدهٔ زنان در تهران بود که در سال ۱۳۰۱ توسط تعدادی از زنان روشنفکر ایرانی به اهتمام محترم اسکندری تشکیل شد. هدف جمعیت نسوان وطنخواه ترویج حقوق زنان و بهبود شرایط دختران بود. این سازمان نشریه نسوان وطنخواه را منتشر میکرد و فعالیتهایی مانند برگزاری کلاسهای تحصیلی دختران و اکابر، تاسیس بیمارستان برای زنان فقیر، برگزاری جلسات سخنرانی و راهپیمایی داشت و نمایشی به نام آدم و حوا اجرا کرد.[۲][۳] این جمعیت میزبان دومین کنگره نسوان شرق در سال ۱۳۱۱ در ایران بود.[۴]واحیرتا که نفرت از رضاشاه، راه قضاوت بعضی را چطور کجومعوج کرده است!
جمعیت نسوان وطن خواه آخرین انجمن زنان بود که در دورهٔ سرکوب نشریات و احزاب کشور بهدست رضاشاه، در سال ۱۳۱۲ بسته شد.[۲]
این "رفیق" فراموش کرده است که: اصولاً این جمعیت، در دوران سردار سپهی رضاشاه بنیاد گذارده شد (با وجود مخالفت شدید علما)؛ در دوران سلطنت رضاشاه جان گرفت و بالید (باز با وجود کارشکنی علما) و بالاخره، بهخاطر انشعاب و فضای شدیداً سنگین اجتماعی به پایان خط خود رسید. واقعیت این است که یکی از علل اصلی برانگیختن فکری رضاشاه در کشف حجاب، همین انجمن بود. و در پایان گفتنیست که این جمعیت، بدون مراقبت و پشتیبانی آهنین رضاشاه، در جامعهای که علما در آن هم در حکم قانون بودند و هم قانونگزار، نمیتوانست حتا هفتهای دوام بیاورد، چه رسد به دوازده سال پیکار بیوقفه برای ارتقا سطح زن ایرانی و آزادیاش از بند تحجر فرهنگی-مذهبی.
امید که شادباش روز زن، ما را در نگاهمان به تاریخ و شخصیتهایش منصفتر کند.
۲ نظر:
یعنی همهچیز همان داستان "دائیجان ناپلئون" است؟
من گیج گیج هستم. تو فکر کن آنچه آن دیوانه در چهلواندی سال ساخته، دارد بدست خودش و مخالفانش، ویران میشود. حدود یک میلیون کارگر خارجی فقیر بیکار، (امروز از رادیو سوئد شنیدم که فقط ۱/۵ میلیون کارگر مصری در آنجا هست) آواره میشوند. دیروز سه نفر از کارگران بنگالشی که حاضر برگشت به کشور فلکزدهی خود نبودند، از روی عرشه خود را به دریا انداختند که یکیشان مرد. مابقی هم نه پولی دارند و نه جائی برای رفتن. حال اگر بمبارانهای غربی هم شروع شود دیگر جه خواهد ماند؟ و القاعده هم که کنار نشستهاند برای داغشدن تنور جنگ، ناخن میزند.
قبلاً وقتی میخواستند از چیزی یا جایی تعریف کنند، میگفتند "انگار کویت است"! صدام کویت را گرفت و تمام ذخیرهی ارزی میلیاردی آنجا بر باد رفت. بعد صدام مدعی شد که خود قدرتها (که سلطهجویی او را شناخته بودند) به او چراغ سبز دادهاند. خلاصه که امروز دیگر کسی از کویت حرفی نمیزند.
یکسال بعد از پایان جنگ در سقز سرباز بودم. یادم هست وقتی اتوموبیلهای عراقی از مرز وارد میشد و بدون پلاک به قیمتهای خیلی ارزان بهفروش میرسید، من از کلاس و مدل این ماشینها حیرتزده شده بودم! امروز اما در عراق آن شده که جهان خبر دارد.
لبنان هم روزی عروس خاورمیانه لقب گرفته بود. امروز اما میدان جنگ و خونریزی است.
مصر میعادگاه توریستها بود. همهی ما سفر به مصر را در برنامهی خود گنجانده بودیم. یکدفعه در آن دیکتاتور کشف شد و انقلاب شد و الخ.
کسی میگفت لیبی قذافی دیکتاتوری است، اما شاید ارزانترین کشور دنیا باشد. او هم انگار با قواعد "نظام نوین جهانی" بازی نکرد و یکدفعه دنیا کشف کرد که دیکتاتور است...
حکایت اما همچنان باقیست.
آیا این سرنوشت محتوم کشورهایی نظیر ماست؟ من میگویم با شناخت دقیق پشت پرده، نباید به این سرنوشت تن داد.
ارسال یک نظر