قصد نااميدکردن کسی نيست، امّا واقعنگری گام نخست است در حل مشکل و معما: کشوری که زيرساختهای آن -از محيط زيست و منابع طبيعی بگيريد تا سيستم کلان اداری و شهری- نابود شده يا در حال نابودیست و در قياس با معيارهای جهانی رو به پسرفت دارد، شتر-گاو-پلنگی که هرطور براندازش کنی -از منظر سياسی، اجتماعی، فرهنگی، هويتی و اقتصادی- چيزی ازش سر-در-نمیآوری، دياری که پيشينهی تاريخی و پشتوانهی فرهنگیاش مصداق "شير بیيال و دم و اشکم" مولاناست، مشکلاتش بغرنجتر و ريشهایتر از آن است که با احداث چند جاده و ساخت چند برج رفع شود. تبليغ دروغ به عبارتی، يا از سر غرض است يا نادانی و يا منافع شخصی... که هيچيک البته ربطی به "دل در گرو پيشرفت ميهن داشتن" ندارد.
در همين رابطه:
پانوشت:
دوست دارم يکی-دونکته را که جای گفتوگو دارد باز کنم:
1- مهدی از رشد و واگيری "شکمچرانی" گفته و آن را بازتاب "پرپولشدن جيب مردم" برشمرده و شهلا در نقد اين نظر، "گسترش فرهنگ آمريکايی" را مسبب دانسته است. من فکر میکنم فرهنگ مصرفی آمريکایی با آنچه در ايران امروز میبينيم، چندان مرتبط نباشد.
وقتی لذّات و نعمات زندگی به حداقل ممکن برسد و "زندگی حداقلی" -توسط رژيم حاکم و اقمار داخلی و خارجیاش تبليغ، تجويز و تحميق شود- ولع جامعه را میگيرد و "خوردن" میشود تنها روزنهی تفريح و سرگرمی مردم. در واقع، در سطح زندگی مردم در ايران امروز و در فقدان امکانات رفاهی و تفريحات سالم و اميد به آينده، چيز ديگری جز پرخوری (و البته توليد مثل) نیست که مردم به آن پناه برند!
2- شهلا با رويکرد به نوشتهی مهدی، اين اعتقاد را مطرح میکند که «حیف که بودجهی پارلمان ِ هلند به دست ِ نالایقان افتاد». من البته نظر عکس دارم و دليلی نمیبينم که تصور کنم پارلمان هلند نمیدانسته دارد بودجه در اختيار چه کسی با چه طرز فکری میگذارد. آنچه هلند و در کل اتحاديه اروپا در پی آن است همانیست که فرازهايی از آن را در نوشتهی مهدی جامی شاهديم.
۲ نظر:
در همين رابطه ملاحسنی کانادائی حق مطلب را بيان کرده است.
http://mollah.blogspot.com/
حالا باید از کجا شروع کرد بی شروع هم نمیشود کی کجا با چه کسی
ارسال یک نظر