1- ای در وطن خويش غريب!
چه پناهنده و چه مهاجر لابد از شرایط وطن خود راضی نبودهاند که ترکاش کردهاند. اين يک واقعيت است. دلکندن از آبوخاکی که انسان در آن متولّد شده و باليده ساده نيست. کسی که در يک آن از کشور خود میگريزد (پناهنده) يا با برنامهريزی خارج میشود (مهاجر)، ريشهها و پشتوانهی تاریخی-عاطفی (نيز: مالی، خانوادگی و ...) خويش را آنجا جا میگذارد. اشتراک مهم "پناهنده" و "مهاجر" این است که ميهن خود را ديگر ماندنی نمیبينند و بهاينسان، هر چه هست میگذارند و بيرون میزنند.
2- "تطبيقپذيری" خصلت انسان است
اشتراک ديگر -که پس از مدّتی ماندن بهوجود میآید- اين است که اکثريت ايندو گروه، با فضا و شرايط جديد خو میگیرند. کسی که کودکانش در کشور جديد مدرسه رفته یا در آنجا تشکيل خانواده داده است، کسی که سالها در آنجا درس خوانده یا کار کرده و جذب اجتماع شده است، خود را انسانی میبيند تا حدّ زيادی متعلق به جامعهی نو. به واقع، از لحاظ فرهنگی-اجتماعی هم حساب کنيم، ديگر او نمیتواند در جامعهی ایران ماندگار شود و نوعی ناهمسانی با جامعه و فرهنگ مبدأ احساس میکند. شکستهشدن سدهایی چون مسئلهی زبان، شغلیابی و سپس فهمکردن و عادت به فرهنگ کشور ميزبان، خود به ماندگاری فرد در آنجا کمک میکند.
گفتههای قبلی در اينباره:
۱ نظر:
کامنت ها را پاسخی اگر بود چه خوب بود مطلب چهارشنبه14 جون را میگم...
ارسال یک نظر