نازخاتون: چه اصراری است که کسی برای ديگران تکليف تعيين کند مجيد جان؟ مشکل اينجاست که عدهای نمیخواهند يا نمیفهمند که وبلاگ حريمیست خصوصی و "خسروان صلاح مملکت خويش بهتر دانند!" اگر از نوشتن، موضوع انتخابي، تحليل کسی خوشمان نمیآيد يا باب ميل ما سخن نمیگويد، چه جای دعوا و خطکش کاريه! اين عادت زشت سالهاست که در بين ما مد شده. یه نگاه به جامعهی ایرانه دور و برمون که بندازیم میبینیم که مدام از هم ایراد میگیریم، تو نخ هم میریم، برای هم تکلیف مشخص میکنیم. مجید جان من یکی از کسانی که "ارزش" تعیین میکنند، خستهدلم. کی میگه "ارزشهای" دیگری برای من هم بايد "ارزش " باشه؟ شخصا اگر از وبلاگنويسی دلگير بشم و يا با عقايدش مشکل داشته باشم، بی سر و صدا میرم و ديگه پام رو تو اون وبلاگ نمیذارم. البته حرف من اين نيست که از بحث و گفتگو فراريم، نه. بحثم اينه که نمیخوام برای کسی تعيين تکليف کنم. ببخشيد سرتون رو درد آوردم. حالم منقلب شده بابت خبر ديروز. شاد باشيد و تندرست.
هاله: سلام مجید جان.
من اصلا" به اون بخش از نگرانی گوشزد که مسلمانان میخواهند وبلاگشهر را قبضه کنند و اینها کار ندارم. شخصا" دوستان خیلی خوبی مابین همین وبلاگنویسان مسلمان دارم که بعضا" خیلی هم خاطرشان را میخواهم. قبضه هم کردند بکنند، نوش جانشان! اما این که کسی مسلمان یا غیر مسلمان بخواهد به این وضوح و بدون کوچکترین خجالتی برای دیگران تعین تکلیف بکند و حد و مرز بگذارد و چه و هر کس پا از آن مرز بیرون بگذارد عاق میشود و مبتذل و جایاش بیرون از دایرهی اعتماد ... این جداً حالام را بد میکند.
کسی که چیزی بارش باشد محال است خود را صدر مجلس بنشاند.
و نظر من:
در ابتدا لازم است موضوعی را روشن کنم و آن اين است که مسئلهی مورد توجه من در اين "غائله"، صرفاً همان جملهای است که از گوشزد مثال آوردهام نه چيز ديگر. واضحتر بگويم: من هنوز یادداشتهای طرفين غائله را نخواندهام که بخواهم اصولاً نظری در اين باره داشته باشم! در ثانی و بدون تعارف: اصولاً وزن خود و قلمم را بيش از آن میدانم که وارد يکهمچين معرکههايی بشوم که هر روز در گوشهای از اين شهر شيشهای (يا به قول پارسا: بررهی مجازی!) بساطش پهن است. این موضوعی بود که بايستی میگفتم.
و امّا نکتهی جالب، همانطور که گفته شد، اشارهی دوست صريح و حساس ما گوشزد به تحوّلی است که در فضای وبلاگشهر رخ داده است، يعنی روآمدن بلاگرهای مذهبی. برای منی که با وبلاگها از روز تولّد تا کنون زندگی کردهام و به هرآنچه در شهرک بلاگرها رخ داده به دقّت نگريستهام، اين مسئلهایست حائز اندیشيدن.
داستان وبلاگهای فارسی با افرادی شروع شد که از کامپيوتر کمابیش سررشته داشتند. بعد وبلاگهای سياسی و غير مذهبی روئيدند؛ وبلاگهايی که اکثراً مشی ضد حکومتی داشتند و با نام مستعار مینوشتند. سپس... از آن روز، اين گردونه هزار چرخ خورده تا خود را پيدا کند و فراز و نشیب بسيار ديده. در اين شهر، کانونهای مجازی، حلقهها و جريانهای بسيار پاگرفته که بعضی کماکان هستند و شماری نيز دود شدهاند و رفتهاند به هوا. اين حکايت بخشی از جامعهی نوشتاری ماست که به وبلاگشهر یا دنيای وبلاگهای فارسی شهره است. اين را داشته باشيد:
و امّا مسير تحولاتی که از آن بهخلاصه سخن رفت را بعضی ديدهاند و بعضی نه. حرف من درست همين "ديدن" يا "نديدن" است. خود "ديدن" گام اصلی بررسی جدّی هر پديدهایست. وقتی من از اشاره و "گوشزد" کسی ذوقزده میشوم از آنروست که اين آدم ردّ تحوّل روز وبلاگشهر را گرفته و بو کشيده است؛ اين آدم شاخکهايش حساس است. همين تلنگر کوچک مولّد انديشيدن میشود در انسان؛ چشمها را به سمتی باز میکند که تا به حال نبوده؛ ذهن را به جايی میبرد که بتواند باريک-پسکوچههای شهرک دودگرفته را نيز وارسد.
اين کل آن چيزی بود که برای مدّتزمانی مرا به شوق آورد.
۳ نظر:
مجید جان، ممنون از لطفات. جملهی آخر تکمیل نیست اما. باید باشد:
محال است خود را صدر مجلس بنشاند.
سلام ایروا بهمطلب شما لینک داد ولی با عنوان عجیب و غریب: هشدار :مسلمانان میخواهند وبلاگشهر را قبضه کنند. موفق باشی
مطالبتان را خواندم چيزکي دستگيرم شد اما آنچه مهم بود و دريافتم اين حد و مرز احمقانه تعيين کننده است .
وبلاگ براي اين طراحي شده است که اين بايد و نبايد ها را در هم بشکند تا هر کس آزادانه هر چه دوست دارد بنويسد و هر کس موافق آن انديشه است بخواند .
اما اين اعتقاد به بي اعتقادي هم خودش اعتقادي شده که سد همان اصل انديشيدن است .
براي زدودن تعصبي نبايد درگير تعصب ديگري شويم. .
ارسال یک نظر